-
امید، انتظار، صبر
شنبه 29 دیماه سال 1397 19:50
تا الان توی تشخیص حس و حالش اشتباه نکردم، شاید دلیلش رو متوجه نشده باشم ولی میفههم که خوب نیست، دوره، غمگینه، عصبانیه عصبانیه یا ... ________________________ از دیروز هزارتا چیز نوشتم. پیام دادم و حذف کردم، ویس دادم و حذف کردم. متن نوشتم، ارسال کردم و باز حذف کردم. نوشتم نوشتم. ولی پس گرفتم. فکر میکنم این روزا به...
-
نه رویایی، نه آغوشی
پنجشنبه 27 دیماه سال 1397 17:20
قرار گذاشته بودیم امشب با هم باشیم. بچهها کنسل کردن. اون هم کنسل کرد ... بهم میج داد و گفت: فِسم. خیلی فِسم. ...بعد همون لحظه داشت ذوق دوستاشو می کرد و بهشون میگفت: بهترین جمع دوستانه دنیا، بهتذین یبهوییهای دنیا. بعد همون لحظه که داره این ذوق رو توییت میکنه به من مسج می ده: فسم. مگه آدم فس میتونه ذوق کنه، توییت...
-
قسم خوردی بر ما ...
پنجشنبه 27 دیماه سال 1397 02:38
امشب حالم عجیبه. از عصر دلنگران بودم، حس غریبی داشتم، حس بیپناهی ... نگران بودم که حالش چطوره. به بهانه تولد دوستاش اومدند کافه شهرکتاب. با وسواس برای دوستش کادو انتخاب کردم. برای اینکه اونو شاد کنم ... همه اومدند، جمع شدیم. فقط اون نیومد. وقتی اومد فقط من متوجهاش شدم پشت شیشه، از همون لحظه دیدن چشمای درخشانش، از...
-
مجنون عاقل میشود
دوشنبه 24 دیماه سال 1397 01:02
اومدم خونه جدید ... خیلی بهتره. البته ... باید بگم همون خونه دوران ازدواجمه. همون خونه که توش اونقدر اذیت شدم ولی الان .... خیلی دوستش دارم. توش آرومم. چون خیلی خوبه،پنجره داره بزرگ بزرگ، روو به باغ زرتشتیا، آسمون دارم، کوه دارم، پرنده و درخت دارم، اونقدر که پرده نمیزنم که دیدم رو نگیره بالکن دارم، آشپزخونه بزرگ غیر...
-
دلشکستگی
جمعه 30 آذرماه سال 1397 20:02
قرار بود اگر برنامه ای نداشتم شب یلدا بریم بیرون.گفته بودم من معمولاً یلداهای خاصی نداشتم، دلم میخواد امسال عوضش کنم. گفت اگرتو برنامه نداشتی من هستم. میام ولی من کلی کارام مونده. در نتیجه پیام دادم که نمیتونم بیام بیرون. فکر میکردم شاید بگه بیام کمک؟ کلی طول کشید. جواب نداد. زنگ زدم. باز هم جواب نداد. بالاخره توی...
-
اثاثکشی، سختترین کار دنیا
جمعه 30 آذرماه سال 1397 10:52
فردا ۱ دی ۱۳۹۷ میخوام زنگ بزنم ماشین بیاد اثاثکشی کنیم. خیلییی سختمه، از اون دست کارهاست که ازش متنفرم. قرارفردا مهیار که اومد تهران، ماشین هم بعدش بیاد. البته هنوز با هیچجا هماهنگ نکردم.باید اون هم هماهنگ کنم، خدا کنه مشملدار نشه. خونه چندتا مشکل داره که بابت اونا مطمئنم با صاحبخونه چک و چون ه باید بزنم، مثل بکی...
-
بعد از دو سال و چند ماه
پنجشنبه 29 آذرماه سال 1397 23:25
بعد از دوسال شروع میکنم به نوشتن، چون دلم میخواد در آینده برام فرصت دوباره خوندن و زنده شدن خاطرات وجود داشته باشه _______________ من درگیر ماجرای یک جیپ شدم یک ماشین که به نحو عجیبی در دامن من قرار گرفت و خلاصه وقتی برای تعمیر و پیدا کردن مشتری دادم دست یه نفر، بعد از یکسال فهمیدم ماشین بدون هماهنگی درست و درمون با...
-
سفرنامه هند - قسمت دوم: مردم نامه
پنجشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1395 12:13
ارتباط با هندیها ارتباط عجیبی بود. چند نفر رو باهاشون راجع به مسائل مختلف حرف زدم که خیلی هندیها رو برام ماندگار کرد دوست دارم راجع بهشون بنویسم. ۱- توی لابی هتل دهلی با یه تور لیدر هندی که مرد میانسالی بود آشنا شدم که اکثر کشورای دنیا رو دیده بود و برنامش بود بیاد ایران که بتونه از چین و کره تور بیاره ایران....
-
سفرنامه هند - قسمت اول
پنجشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1395 13:28
سفرنامه هند - قسمت اول اولین سالی بود که عید ایران نبودم، حس عجیبی بود برام. هند هم مقصد متفاوتی بود. کشور غذا، رنگ، رقص و شادی. خیلی چیزا در مورد هند میشه گفت، من نکاتی که برای خودم جالب بود رو ذکر میکنم. مردمان هند خونگرماند و عاشق اینکه باهاشون حرف بزنی، ازشون عکس بگیری و حتی از تو عکس بگیرند، لذا راحت میشه...
-
روز از نو، روزی از نو
شنبه 14 فروردینماه سال 1395 09:10
سال ۹۵ دیگه رسماً شروع شد. اولین روز کاری کشور. انتهای ۹۴ پر استرس گذشت ولی نتیجه همه اتفاقات برای من خوب بود و سال ۹۵ رو با انرژی و پر امید و شاد شروع کردهام.ولی در اولین روز کاری خیلیهامون دوست نداریم دوباره برگردیم سر روال قبل، پا رو که از خونه میذاریم بیرون، توی سرمون میگذره: روز از نو، روزی از نو ... به نظرم...
-
سال بهتری بسازیم
یکشنبه 1 فروردینماه سال 1395 20:17
روز نو از سال نو ... برای خودم و همه آرزو میکنم سال بهتری روبرای خودمون بسازیم. با تلاش، با استقامت و صبر، با کنترل هیجانها و تصمیمگیریهای منطبق بر منطق و حکم عقل و کمتر سختگیری بابت فروع زندگی... آسون نیست ولی غیرممکن هم نیست ...
-
چرخش دنیا
جمعه 12 تیرماه سال 1394 01:49
- زندگی هرکس یه milestone هایی داره، لحظاتی که دنیا براش در اون لحظه متوقف شده و لحظات بعد از اون انگار از صفر از یه جای دیگه شروع میشه - آدما برای اینکه ردپاشون توی قلبت و ذهنت موندگار بشه، لازم نیست مدت طولانی کنارت باشند من هستم و تو و اون ... سه تایی انگار از دنیا جداییم. انگار دنیا داره زیر پامون می چرخه ولی ما...
-
مرثیه ای برای ...
جمعه 19 دیماه سال 1393 11:34
بدون بیان کلمه ای، فقط نگاه می کرد بدون هیجان، به دور از سرعت با آرامش، با درک تک تک لحظات، نوازشش می کرد دست لای موهاش می برد .. لباس هاش رو در می آورد انگار که از تن یک جسد لباس خارج می کرد به تنش دست می کشید تک تک نقاط پوست لطیفش رو لمس می کرد انگار دنبال رد دستان خودش روی پوست تنش بود انگار جنازه عزیزی رو لمس...
-
رقصنده در باد
یکشنبه 23 آذرماه سال 1393 10:47
جمعه شب زیر نور کمرنگ سالن و صدای بلند موزیک زنان و مردانی رو دیدم که آزاد و رها!!! می رقصیدند رقصی که همیشه دیده بودم، دلبرانه و پر تب و تاب!!! ولی این بار برای اولین بار در عمرم زنانگی و مردانگی زیبا، خالص و ناب رو توی تک تک حرکاتشون، تکون های دست و پا و سر و گردنشون می دیدم به قدری ناب و زیبا، خودانگیخته و پر شور...
-
کار تیمی
سهشنبه 25 شهریورماه سال 1393 08:51
دیروز قرار بود یه پروژه ای رو تحویل مشتری (یکی از واحدهای خود ماهان) بدیم که بره داده هاشو وارد کنه و از سیستم استفاده کنه تا در صورت تطابق با نیازهاش برای عملیاتی شدن وارد سیستم شرکت کنیم برای اینکه سیستم تحویل بشه یکی از مهم ترین مرحله ها تست کردن سیستم طراحی شده است و خب این مرحله یکی از مرحله هاییه که توی ایران...
-
من اینم.
یکشنبه 19 مردادماه سال 1393 11:33
تجربیات جدید خوبند آدم های جدید خوبند احساسات جدید خوب است شفاف بودن خوب است شفاف بودن با خودم ... شگفت انگیز است! وقتی با خودت تعارف نکنی، تصمیمات حقیقی تری می گیری دوره ای بوده که خودم رو از خودم جدا می دیدم یعنی اون کسی که اون بیرون در حال گذران زندگی بود با این کسی که درون وجودم بود و خود واقعیم بود فاصله داشت ولی...
-
شباهت
یکشنبه 15 تیرماه سال 1393 13:01
-
پرده افتاد!!!
شنبه 24 خردادماه سال 1393 11:40
هفته پیش برای انجام کارهای اداری و استخدامی شرکت جدید کلی فرم و مصاحبه و این جور چیزا رو از سر گذروندم یه جا ازم پرسیدن: مجردی یا متأهل؟ هنگ کردم. خودمو جمع کردم و گفتم: متارکه کردم. صدای خانومه محو شد و تصویرش ازم دور می شد اولین بار بود این کلمه رو جایی به کار می بردم. متارکه ..متارکه ... متارکه همیشه به این موقعیت...
-
صاایران، هر روز بهتر از دیروز
شنبه 3 خردادماه سال 1393 11:14
امروز اومدم ماهان روز اول .. فعلاً پاره پوره می آم تا اینکه از اول تیر درست و درمون بیام ولی حالم خوبه استرس ندارم، فکر می کنم کاری هست که من از پسش بر می آم از نظر حجم کار و به خصوص حجم مسئولیت خیلی کمتر از همه جاهای دیگه ای که بودم شاید هم بعد از 9 سال کار کردن یاد گرفته ام که چطوری با محیط های جدید کنار بیام که...
-
هوای اردیبهشتی من!!!!
پنجشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1393 11:30
خوب خوبی هااا ..اما یه دفعه یه پیغام یه تماس یه خبر .... بغضت که تموم نمیشه هیچ، چشمات میشن چشمه اشک دلت میشه انبار غم حال عمومیم خوبه هااا، ولی امان از حال خصوصیم!!! ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ باز یه بغضی گلومو گرفته باز همون حس...
-
بالاخره ۹۳!!!!
شنبه 9 فروردینماه سال 1393 09:29
سال ۹۲ بالاخره تموم شد واسه من شده بود یه ماراتن نفسگیر سخت بود و پر از اضطراب حالا به ۹۳ خیلی امیدوارم به تغییر٬ به بهبود٫ به اینکه سکونم رو بشکنم احساس می کنم دوران یه رکود شده ام رکودی که بخشیش مربوط به خستگی بیش از حد بود خستگی حاصل از پذیرش مسئولیت های فراوون خارج از ظرفیتم هفته اول سال رو که خوب و خوش گذروندم...
-
خود اظهاری
جمعه 2 اسفندماه سال 1392 13:08
زمانی نوشتن محدود به روزنامه و کتاب و مجله بود بیان کردن و توصیف کردن هم محدود به فیلم سازها و اهالی موسیقی بود که هرکسی از ظن خودش برداشت می کرد آدم ها همه ابزار برای نوشتن و بیان نداشتند اما تکنولوژی امکان بیان و ابراز وجود رو برای همه فراهم کرده و خب من فکر میکنم این ابراز وجودها روی زندگی دیگران همیشه تأثیرگذاره...
-
بی حرفم!!!!!
شنبه 26 بهمنماه سال 1392 12:54
همیشه خیال می کردم اینکه من اینقدر حرف می زنم و حس و حالم رو بیان می کنم همیشه دلم میخواد زیاد حرف بزنم و نمی تونم جلوی خودم رو بگیرم خوب نیست، چون خودمو در معرض قضاوت قرار می دم چون آدم هایی که مرموز نیستند، جذاب هم نیستند ولی الان اذعان می کنم وقتی بی حرف میشی وقتی کلمه کم می آری وقتی که لالمونی میگیری وقتی نمی تونی...
-
سخته!!!!
یکشنبه 1 دیماه سال 1392 17:10
صحنه اول: شب یلدا - خونه یکی از اقوام موبایلم به شارژه می آم یه سر بزنم ببینم خبری هست یا نه سر و صدای خنده و شادی رو از سالن می شنوم وجود این سرو صداها بهم حس آرامش و گرمی و پشت و پناه میده خانواده داشتن خیلی خوبه یادم می آد که هـ الان تنها است تازه طلاق گرفته و خانواده مادریش هم (تنها کسانی که در دنیا داره) کلاً...
-
ابر قهرمان
شنبه 23 آذرماه سال 1392 13:41
ابر قهرمان ها معمولاً توانایی های عجیبی دارند: از بلند کردن برج ها و اجسام سنگین با یک دست تا نجات دادن قطارهای مسافربری و معمولاً برای انجام این کارهای خارق العاده از منابع انرژی خاصی استفاده می کنند یا اینکه اساساً از سیارات دیگه برای کمک به مردم زمین آمده اند اغلب اونها بسیار شیک و مردانه رفتار می کنند و زن ها رو...
-
ایده آل من!!!!!
شنبه 9 آذرماه سال 1392 13:43
دلم تنگ شده واسه اون وبلاگستان شلوغ که هر روز هم سر می زدی، باز هم عقب بودی دلم واسه نوشته های پشت سر هم و کامنت های پشت سر هم تر تنگ شده دلم میخواد ببینمتون رها، مترجم دردها، پیانیست، ماهی، یار افتاب، قوری، و همه بقیه ها دلم میخواد بشینیم حرف بزنیم از تجربه ها، خاطرات، خوشی ها، ناخوشی ها، کتاب، فیلم، موسیقی، مسافرت...
-
تجربه ای خاص در یک روز معمولی
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1392 14:09
از آزمایشگاه اومدیم بیرون یه لحظه باد سرد وزید اومدم بهش بگم: خب من دیگه از همین جا میرم سوار اتوبوس بشم دیدم چشماش پر اشکه ... دستاش رو داره زیر چشماش فشار میده فکر کردم باد سرد زده توی صورتش، سینوساش تیر کشیده ازش پرسیدم: سینوسات درد گرفته؟ با یه بغض بچگانه گفت: نه ... اینجا حال و هوای بیمارستانو داشت ... یادم افتاد...
-
آرامش در خواب
شنبه 2 آذرماه سال 1392 17:41
باران حدود ساعت هفت شب باریدن می گیرد. ابتدا مردّد, چند قطره روی شیشه جلوی اتومبیل, چند نقطه روشن روی کثیفی شیشه ها. آنقدر نیست که بخواهیم برف پاکن ها را روشن کنیم. "آن" و "ایزابل" روی صندلی های عقب چرت می زنند. "آدرین" همانطور که همیشه رو ی عکس هاست, بین دو خواهرش نشسته. جرقه ای در...
-
خوبم ...
یکشنبه 26 آبانماه سال 1392 09:53
دوست دارم بنویسم ولی چیزی که راجع بهش بنویسم ندارم حالم خوبه عاشورا و تاسوعا رو تهران نبودم رفتم قشم یک سفر طبیعتگردانه با یه جمع کوچیک شاد و خجسته بینهایت بهم خوش گذشت سطح انرژیم بالاست خسته هم نیستم غر هم ندارم دلم میخواست همین رو بگم فقط
-
عشق بازی دم صبح
سهشنبه 14 آبانماه سال 1392 09:29
اصلا مرد باید اهل عشقبازی صبح باشد. اهل عشقبازی مسواک نزده. اهل عشقبازی خوابآلوده صبح. باید آدم را با بوسه بیدار کند. باید ببوسد و بگوید که چرا صبح شد. که دست و پای آدم را سفت نگهدارد که یک کوچک دیگر پیشم بمان. که نه. یک ذره دیگر بخوابم. اما نخوابد. صورت سیاه شده از ریمل و مداد چشم آدم را هی ببوسد. با همان چشمان...