مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

هذیان های یک فکر مشوش

برات بارها نوشتم و پاک کردم، نوشتم و پاک کردم 

 

نوشتم ولی ترسیدم از اینکه حرفای دلم رو بخونی و  

 

یه دفعه از بودن با من بترسی 

 

از اینهمه سرخوشی و شور و حالی که وقتی کنارتم باهات دارم  

 

 

کاش باور کنی که چقدر بی قید و شرط دوستت دارم 

 

ازت انتظار ندارم هر بار که از در وارد میشی 

 

عشق رو از رفتارت ببینم یا توی صدات یا کلماتت بشنوم 

 

اما دوست دارم توی چشمات، توی نگاهت ببینم 

 

..... 

 

چون فکر می کنم لیاقتش رو دارم، چون به قول خودت کلی بالا و پایین کردی 

 

تا به این نتیجه رسیدی که من رو می تونی دوست داشته باشی 

 

نمی خوام تا ابد مال من باشی ولی دلم می خواد اون چیزایی که توی گوشم زمزمه کردی رو توی چشمای رنگیت ببینم 

 

هرچند این هم انتظار زیادیه.... 

 

 


  

 کاش همه حساب کتاب ها و دو دوتا چهارتا های دنیا واسه یه لحظه متوقف می شدند تا آدم ها بتونند یه لحظه هم شده فقط فقط با احساسشون زندگی کنند 

 


 

این حرفا رو جدی نگیر ...بزار به حساب شمال و شب و جاده و بارون و مستی و آهنگ ... تو رو خدا جدی نگیر که تو، توی جدی بودن استادی

نگاه

 یکی از بچه ها یه پست نوشته، من رو یاد این شعر انداخت

 

 

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست 

تا اشارات نظر، نامه رسان من و توست 

 

 

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم 

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست  

  

 


 

یاد روزگار خامی و جوونی که این حرفا رو باور داشتم بخیر .... چرا باور نکردم این حرفا فقط تو شعر و قصه هاست؟

There's a Hero

There's a Hero - Maria Carey 

 

There's a hero,
If you look inside your heart,
You don't have to be afraid of what you are,
There's an answer,
If you reach into your soul,
And the sorrow that you know will melt away.

[chorus]
And then a hero comes along,
With the strenght to carry on,
And you cast your fears aside and you know you can survive,

 So when you feel like hope is gone,
Look inside you and be strong,
And you'll finally see the truth that a hero lies in you.

  

It's a long road, 
When you face the world alone,
No one reaches out a hand for you to hold,
You can find love,
If you search within yourself,
And the emptiness you felt will disappear.
[chorus]

And then a hero comes along,
With the strenght to carry on,
And you cast your fears aside and you know you can survive,
 

 So when you feel like hope is gone,
Look inside you and be strong,
And you'll finally see the truth that a hero lies in you.

 

[chorus]
Lord knows, 
Dreams are hard to follow,
But don't let anyone tear them away,
Hold on,
There will be tomorrow,
In time you'll find the way.
[chorus]

That a hero lies in.....you______
Ooohh that a hero lies in.....you_____________  

 

 

 

هر وقت کم می آرم این آهنگ رو گوش می دم .... آهنگ بسیار زیبایی است .  

از لینک زیر می تونید دانلود کنید 

 

http://www.dilandau.eu/download_music/hero-mariah-carey-1.html 

 

معلمان فوق العاده من!!!!!

کار کردن، فقط بستگی به توانایی های فردی آدم ها نداره، به نظرم یکی از مهم ترین فاکتورهایی که در میزان راندمان و کارایی یک فرد تأثیر داره، نحوه تعاملش با همکاران و مدیرانش هست ... 

 

من در شروع کارم با دو تا مدیر به عنوان مدیر پروژه و مجری طرح کار کردم که هر دوتاشون واقعاً بینظیر هستند. یکیشون رئیس دانشکده دوران لیسانس ،دکتر هاشمی بود که من رو معرفی کردند و  زیر نظر مستقیمش کار می کردم و  دیگری هم دکتر آخوندی، وزیر مسکن دور اول ریاست جمهوری آقای رفسنجانی و رئیس هیأت مدیره شرکتی بود که من اونجا شروع به کار کردم و در واقع رابط شرکت و کارفرمای پروژه بودند و دکتر هاشمی به همراه ایشون در اون پروژه کار می کردند و بعد از 6 ماه که دکتر هاشمی رفت من با دکتر آخوندی به مدت 4 سال کار کردم 

 

 

هر دوتاشون نسبتاً جوان، بسیار باهوش، پر تلاش، فروتن، صبور، بسیار محترم، قدردان، مذاکره کننده های  بسیار قوی و معلمان فوق العاده ای بودند ...  من از هر دوی این افراد بی نهایت چیز یاد گرفتم و بهشون مدیونم، از کار کردن تحت نظارت این افراد به خودم افتخار می کنم و فکر می کنم این خوش شانسی من بود.  کاش می تونستم براتون بگم چقدر این افراد ارزشمند هستند.   

 

 اما نکته ای که برام جالب هست، اینه که این دو نفر، توانایی بالایی درانتقال مفاهیم فکری، نحوه کار کردن و نگاه کردنشون به مسائل در کار به افراد زیر نظر خودشون داشتند و این خاصیتی هست که در ایران بسیار نایابه ....  من به تدریج در 6 ماهی که با دکتر هاشمی و 4 سالی که با دکتر آخوندی کار کردم، خیلی خوب تونستم با آموزش هاشون، اون نقشی رو که باید، ایفا کنم و در عین حال خودم هم ارتقاء پیدا کنم

 

اما خودم در حال حاضر اصلاً چنین توانایی رو ندارم. من هرجا کار کردم، بسیار خوب کار می کنم، ولی نمی تونم نحوه کار کردن و سر و کله زدن با مسائل و شیوه کار کردن رو به افرادی که باید، منتقل کنم و این باعث میشه به تدریج میزان مسئولیت های من افزایش پیدا کنه، بدون اینکه نیروی همکار مناسبی داشته باشم و این یعنی خستگی مفرط برای من 

 

این توانایی در کارهایی که با تیم سر و کار داریم خیلی مهمه، چون هیچ فردی تا ابد نمی تونه در یک جایگاه باقی بمونه و افراد هم نیاز دارند که در حین انجام کار زمینه رشد و افزایش دانش و مهارت داشته باشند تا انگیزه فعالیت داشته باشند  

 

توی ایران اغلب نیروهای متخصص و حرفه ای علی رغم سطح بالای علمی و دانش تخصصی، از نظر مهارت های کار تیمی، تعامل با همکاران و جانشین پروری سطح پایینی دارند هرچند که یک دلیل اون عدم آموزش ما است (جریان صندلی بازی در ایران و ژاپن رو حتماً شنیده اید) ولی باید قبول کنیم، این مهارت ها، مهارت های اکتسابی هستند و با توجه به در دسترس بودن اینترنت و کتاب و مقاله و افزایش سطح دانش بچه ها یه مقدار هم خودمون می تونیم دنبال این چیزا باشیم.   

 


گذشته از این حرفا دلم برای هر دوشون بی نهایت خیلی تنگ شده.  

 

دکتر آخوندی علی رغم هم سوابق صدارت و وزارتش و ارتباطات وسیع و نزدیک با سیاسیون و البته روحانیون (ایشون و همسرشون هردو  آخوند زاده هستند) بسیار فروتن است. به برنامه ریزی معتقد و پایبند و دارای اصول اخلاقی معین در زندگی و کارش هست. بی نهایت اهل مطالعه و یادگیری بود. یک خودشیفتگی به جا و مطلوب رو در رفتارش مشاهده می کنید و از سوی دیگه با همه افراد در هر سطح اجتماعی بسیار محترم و انسانی برخورد می کند. مدیر فوق العاده ای بود

 

 

 دکتر هاشمی، برای من سمبل تلاش و تعصب، کسی که برای رشد دانشگاه تهران و دانشکده فنی اون، هر تلاشی رو می کرد و هر سختیی رو به جون می خرید . کرسی استادی دانشگاه مک گیل کانادا رو داشت ولی تمام زندگیش در ایران و دانشگاه بود. برای پیشکسوتان به خصوص اساتید پیشکسوت چنان احترامی قائل بود که هیچ دانشجویی برای اساتیدش چنین احترامی قائل نمیشه ... همیشه نقشه های بزرگ برای ایران و دانشگاه های ایران در سر داشت. از 7 صبح تا 11 شب به صورت مداوم در پست های مختلف کار می کرد. یه فرد خاصی بود. دقت و ایده آل گراییش بی نهاتی بود و از همه انتظار ارائه ایده آل داشت. هرچند که مشکل تومور مغزی فعالیت هاش رو به شدت محدود کرد ولی حتی بعد از عمل در کانادا و علی رغم هشدار های دکتران، دوباره تنها به ایران و به دانشکده برگشته و داره فعالیت می کنه

 

 

چقدر من خوش شانسم که این دو تا آدم رو شناختم

 

 

 

 

دلتنگی های یک دختر بچه

 

 

در رویاهایم

سنجاق به دست

به نزدت می آیم

تا مهربانیت را

به سرم سنجاق کنی

و من ....؛

دل نازکی دخترانه ام را

برایت بازگو کنم 

......

هنوز هم مرا در آغوش می‌گیری؟

 

 

فاطمه 


عکس مربوط به تولد سه سالگی است ...