مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

وقتی کسی رو می خوام ...

وقتی یه کسی رو می خوام، همه جوره می خواهمش، ... سرحال، بداخلاق، شیک، شلخته، ....


اون روزایی که حتی سر از بالش بلند نمیکنه، جوابمو نمیده، حتی حالم رو می گیره. اون وقته که من دلم ازش میگیره و می رم یه گوشه،


بعد از چند دقیقه پا میشه می آد پشت سرم و منت کشی می کنه، از اون منت کشی هایی که پسر بچه های کوچولو وقتی مامانشون ازشون عصبانیه می کنن ..


احتمالاً اولش کلی غر میزنه که حال اون بده، چرا من شاکی هستم؟ بعدش میره توی فاز اینکه دلیل عصبانیتش چیه و بعدش ....


سرش رو می آره نزدیک گوشم و می گه: یعنی تو منو الان نمی خوای؟.... اون وقته که دلم چنان می لرزه که خودم رو توی بغلش ول می کنم، یه آغوش گرم و بی دغدغه .....خودمو ول می کنم و آروم میشم،؛



 این نوشته، یک نوشته خیالی است