ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
بدون بیان کلمه ای،
فقط نگاه می کرد
بدون هیجان، به دور از سرعت
با آرامش،
با درک تک تک لحظات،
نوازشش می کرد
دست لای موهاش می برد
..
لباس هاش رو در می آورد
انگار که از تن یک جسد لباس خارج می کرد
به تنش دست می کشید
تک تک نقاط پوست لطیفش رو لمس می کرد
انگار دنبال رد دستان خودش روی پوست تنش بود
انگار جنازه عزیزی رو لمس میکرد
تمام مدت نگاهش به چشماش بود
انگار پشت پرده اشک چشمای زن
همه خاطراتش رو می جویید
تک تک لحظات با هم بودن
تک تک هم آغوشی ها
...
نگاهشان ... پر از غم، پر از غم، پر از غم
در روز تولد مرد!!!
هدیه تولد،
آخرین تجربه تنانه!!
بدون رد وبدل شدن هیچ کلمه ای
نگاه ها، بغض ها و آه های عمیقشان
مرثیه ای برای «به انتها رساندن» یک عشق!!!!
خداحافظی سخته !
شماها که اینقدر خوبید که از آزار هم دست برداشتید و عشق رو جای دیگه ای جستجو میکنید ، کاش میشد بهترین دوستان روزهای سخت هم باقی بمونید .
خیلی وقتها شناخت بیش از حد ما از هم ، ما رو به گسستن پیوند مجبور میکنه . همون شناختی که می تونه توی تنهاترین روزها دست آدمو بگیره و از عمق تنهایی بیرون بکشه .
این اخلاق اینجایی ها رو تا حدی که شورش رو در نیارن دوست دارم .
افرین نگارنده !
منیر این قضیه یه درک خاص می خواد که دوباره مسأله احساسی وسط نیاد ... چنین شرایطی وجود نداره واقعاً
گاهی باید تموش کرد .. تمام تمام
مدتهاست که می نویسم. اما باوبلاگت تازه آشنا شدم. از طریق ماهی. نوشته هاتو دوست داشتم. البته این دوتای آخر بقول انگلیسی ها خیلی tricky بود! نوشته هات مثل داستان بود. زندگی تو و کاوه، مشکلاتت در زندگی و بیان احساساتت در محل کار بصورت خیلی شفاف و صادقانه. و البته بدون سانسور
در هر حال امیدوارم همیشه شاد باشی.
تعریفی ک از عشق داشتم بی انتها بود...
آره حق با توئه . وقتی هنوز حسّی اینچنینی هست برای خلاص شدن ازش ، باید تمومش کرد .
آخرین تجربه تنانه...
زیبا بود !