ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
بعد از دوسال شروع میکنم به نوشتن،
چون دلم میخواد در آینده برام فرصت دوباره خوندن و زنده شدن خاطرات وجود داشته باشه
_______________
من درگیر ماجرای یک جیپ شدم
یک ماشین که به نحو عجیبی در دامن من قرار گرفت و خلاصه وقتی برای تعمیر و پیدا کردن مشتری دادم دست یه نفر، بعد از یکسال فهمیدم ماشین بدون هماهنگی درست و درمون با من فروخته شده و پولش هم بهم ندادن و نمیخوان بدند.
کار با شکایت به دادگاه و وساطت یک وکیل به پایان رسید ولی به من خیلی سخت گذشت. وقتی وسط سال ۹۶ ماشین خراب بود، نمیدونستم باید چی کار کنم، نمیدونستمناحیاناً کی بلده چنین موضوعی رو حل کنه،به کسی نگفتم و خودم سپردمش دست اون آقا که همین ماجرا رو برام درست کرد.
وقتی ماجرا بیخ پیدا کرد و بعضی از دوستام خبردار شدند، همه بهم گفتند چرا به ما نگفتی؟؟؟
چرا نگفتم؟
چون عادت کردم. چون دیگه روم نمیشه؛ سالهاست که خودمم، همه کار رو خودم انجام میدم؛
وقتی چیزی از کسی میخوام احساس میکنم آدما خودشون گرفتارند و من میشم بار اضافی، فکر میکنم من چرا بندازمشون توو دردسر؟
این هم خاصیت سالها تنها بودن. سالهایی که از اولین سالهای دانشگاه رسماً شکل گرفت و با ازدواجهم تغییر نکرد و بعدش هم ادامه دار شد.
تنها بودن و مستقل بودن خوبه؟ نمیدونم. فقط میدونم خستهام.
خدا رو شکر کن تونستی پولت رو بگیری
مرسی عزیزم