مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

اعتقادات من!!!


دیشب کاوه بهم میگه

تو کلاً دیگه به چیزی معتقد نیستی؟ (با کمی تعجب و ته مایه های ترس)

بهش می گم: خدا رو قبول دارم!! البته دنبال اینکه چرا خلق کرده و آیا جزا می ده و یا

بعدش می خواد چی کار کنه نیستم

چون اگر چیزی هم باشد، ربطش به همین زندگی است پس باید روی همین زندگی متمرکز باشم

و کلاً با بقیه مواردش، درگیری‌هام  رو حل کرده ام

اونها accessories هستند.


کلاً از نظر من دین یه وسیله است برای افزایش کیفیت زندگی انسان ها

یک سیستم اجتماعی که در هر برهه از زمان،

برای افزایش کیفیت زندگی مجموعه ای از انسان ها تعریف شده

برای همین نمی تونه تا ابد به نسل های بعدی هم تسری پیدا کنه

چون شرایط زندگی نسل ها با هم فرق داره


کاوه می گه: من فکر می کنم برای من کمی اعتقاد لازمه

بهش می گم: برای من هم اعتقاد لازمه و حیاتی ..برای هر انسانی واجبه

ولی اعتقاد به چی؟ به دین؟ به پیامبر؟ به ترس از خدا؟ من به انسانیت و اخلاقیات اعتقاد دارم

به نظر من همه اصول و فروع دین، با یک هدف تعریف شده اند

رعایت انسانیت!!! اینکه حق موجودات دیگه رو پایمال نکنیم ..

اینکه زندگی پست و حقیری نداشته باشیم

اینکه درخور موجودی توانمند به نام انسان زندگی کنیم



من اگر مسلمون هم نباشم، کلاه برداری، دزدی، دروغ و فساد رو قبول ندارم

باور دارم که باید به همنوعمون توجه داشته باشیم

باور دارم که باید بعضی جاها به قول مسلمون ها تقوا پیشه کنیم

باور دارم که باید صبور باشم

باور دارم که باید به درد محرومان جامعه رسید

باور دارم که باید سعی کنیم عدالت برقرار کنیم


خلاصه اینکه این ربطی به دین نداره ... این مسائل یکسری مسائل بالغانه است

که آدم های بالغ و سالم و عاقل می تونن خودشون هم این ها رو درک کنند

و به فرهنگ تبدیل کنند، کما اینکه در کشوری مثل ژاپن چنین مسائلی جزو فرهنگ هست نه دین




حالم خوبه که از خدا نمی ترسم،

از اینکه دیشب خوابیدم و استرس نداشتم که وای!!! مقدراتم نوشته شد

بدون اینکه من براشون التماس و زاری کنم

چون من باور دارم، وجود من به نحوی طراحی شده که همه مقدراتم رو خودم براش تصمیم بگیرم

بخشی، آگاهانه، بخشی ناآگاهانه

و البته اگر بخوام و تلاش کنم می تونم در حیطه پارامترهایی که به من مربوط میشه

و در حیطه کنترل من هستند، تغییرات دلخواه ایجاد کنم، گرچه سخت و نیازمند تلاش بسیار!!!


از خدا نمی ترسم، چون مطمئنم اگر وجود داره

داره می بینه که من دارم تلاش  می کنم و سخت هم تلاش می کنم

تا در حد خودم، از تمام ظرفیت هام استفاده کنم

و جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن بقیه بکنم

و این مسلماً همون چیزی که خدا می خواد


خدا از نظر من عین یه مدیر عامله

که به تصویر بزرگتر نگاه می کنه و دنبال نتیجه نهاییه

نه عین یه سرپرست که شاید

دلش بخواد همه کارمنداش کارهاشون رو عین اون انجام بدن

به روش اون و با قوانین اون



حالم خوبه که برای انسان بودن، خودم رو موظف می دونم و به وجدان خودم بدهکار هستم

نه خدا، نه پیغمبرانش، نه قوانینشون ..

وجدان من برایم، ملموس ترین مفهوم دنیا است ... چون هر روز و هر لحظه در مقابلش هستم


حالم خوبه!!!!!