مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

رقصنده در باد

جمعه شب زیر نور کمرنگ سالن و صدای بلند موزیک

زنان و مردانی رو دیدم که آزاد و رها!!! می رقصیدند

رقصی که همیشه دیده بودم، دلبرانه و پر تب و تاب!!!

ولی این بار برای اولین بار در عمرم

زنانگی و مردانگی زیبا، خالص و ناب رو 

توی تک تک حرکاتشون، تکون های دست و پا و سر و گردنشون می دیدم

به قدری ناب و زیبا، خودانگیخته و پر شور بود که هیچ حسی از اروتیک رو بر نمی انگیخت

....

مسحور این رقص شدم

مردانی که فارغ از هر نسبتی با زنانی رهااا می رقصیدند،

در اوج شور و شعف بودند

همه فارغ از تمام چارچوب ها

عاشقانه با هم می رقصیدند،

عشقی که از خلوص رابطه و دوستی بر می آمد..


هنوز هم اون پیچ و تاب موها و دستها و بدنها کنار هم رو

پیش خودم تصور می کنم و لذت می برم


لذتی ناب و اصیل و انسانی