مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

چرخش دنیا

- زندگی هرکس یه milestone هایی داره، لحظاتی که دنیا براش در اون لحظه متوقف شده و لحظات بعد از اون انگار از صفر از یه جای دیگه شروع میشه


- آدما برای اینکه ردپاشون توی قلبت و ذهنت موندگار بشه، لازم نیست مدت طولانی کنارت باشند



من هستم و تو و اون ... سه تایی انگار از دنیا جداییم. انگار دنیا داره زیر پامون می چرخه ولی ما سه تا دور اون میز کوچیک و قدیمی، توی اون جیگرکی قدیمی زیر پله نشسته‌ایم و اصلاً نمی‌فهمیم که دنیا داره می چرخه؛ دنیای ما شده اون میز کوچیک و آدمای دورش که شاید فقط چند ساعت با همدیگه‌ایم، ... دودوی مردک چشمامون، برخوردهای سطحی انگشتامون و کلماتی که هیچ وظیفه ای ندارند جز رسوندن صدای من و تو به گوش همدیگه ... چقدر سخت‌ترین بود و چقدر بهترین، چقدر تلخ‌ترین بودند و چقدر شیرین‌ترین ... 

نظرات 1 + ارسال نظر
دکتر پنج‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 12:54

همچنان قلمت زیباست دکتر جون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد