مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

خاطرات

پارسال همین حدود ها بود که حال من بد شد ... بدی حالم در واقع شروع شد .... چه تجربه ای بود!!! چقدر سنگین و پر هزینه و چقدر تکان دهنده بود ... تکانی در حد زلزله 10 ریشتری که تمام پایه و اساس های ذهنی و فکری من رو به هم ریخت ...


منیره یه بار بهم گفت، ققنوس از خاکستر خودش متولد میشه، پس ققنوس باش و نترس از سوختن!!!!


عجب!!!!!!!



تو زمزمه چنگ و عود منی

نغمه خفته در تار و پود منی


تو باده و جام و سبوی منی

مایه هستی و های و هوی منی



یه کلوم حرف حساب!!!

حرف زدن یه هنره! یکی از مهم  ترین هنرهای آدمیزاد ...  به خدا راست می گم!!!! اکثراً هم از این هنر بی بهره ایم .... مسلماً منظور من هر حرفی نیست و مطمئناً پر حرفی و خزعبل گفتن هم نیست !!!!  مشخصه که اکثر ما آدم ها، توی شعار دادن استادیمُ اما حرف زدن، حرف حساب و منطقی زدن، حرفی که طرفمون بفهمه منظور ما واقعاً چیه .... داغون ..آقا داغوووون..... 

 

نکته جالبش اینه که همه ماها می دونیم "تمایز اصلی نوع بشر با حیوانات، در تکلم است" اون وقت کمتر کسی هست که به نحوه حرف زدنش توجه داره ...  خیلی از ماها نمی دونیم یا باور نداریم که حرف هایی که میزنیم چقدر متفاوت از مفهومی که مدنظر ماست، توسط مخاطب های ما فهمیده و درک میشه .. شاید اگر این حقیقت رو باور داشتیم، خیلی بهتر روی هنر حرف زدن کار می کردیم یا حداقل مفاهیمی که موردنظرمون هست رو با مخاطب هامون چک می کردیم . 

 

توی مملکت و فرهنگ ما که کم حرف زدن خیلی هم پسندیده است!!!!  در همه زمینه ها حتی بیان احساسات: 

 

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم 

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست 

 

شاید اگر بهتر و با کیفیت بیشتر می تونستیم حرف بزنیم و خودمون رو تشریح کنیم، بهتر و بیشتر انتظاراتمون رو بیان می کردیم و از همه مهم تر در حرف زدن هامون اینقدر مانع و سد قرار نمی دادیم، روابطمون اینقدر در به داغون نبود ...  به چشم نمی آد ولی ماها حین حرف زدن و گفتگو کردن، انواع و اقسام سد دفاعی داریم.  این موانع و سدهای دفاعی، انواع مختلفی دارند از جمله:

 

- توهین کردن

- برچسب زدن

- پیش داوری

- مسخره کردن

- تیکه انداختن 

- غیر مستقیم حرف زدن و به در گفتن تا دیوار بشنود 

- سانسور کردن

- بازی های احساسی راه انداختن (گریه کردن، فریاد زدن، و ...) 

و ...

 

تازه این رو هم در نظر بگیرید که یه رابطه موثر یک فرآیند دو طرفه هست ... یعنی طرف مقابل هم داره به نوبه خودش همین بازی ها رو در می آره و بامبول رو سر هم می کنه. اگر زمانی که مخاطب با تعجب، خشم، نا امیدی، لودگی و .. داره بهمون نگاه  می کنه،  بتونیم حرفمون رو چنان مطرح کنیم که هیچ کدوم از اون بازی های بالا رو راه نیاندازیم، اون وقت تازه توی مسیر درست قرار داریم.

 

در ضمن فقط کلمات و عبارات مهم نیست که، غیر از کلمات و عباراتی که بیان می شوند، دو تا فاکتور مهم دیگه که روی فهم و درک مخاطب ما تأثیر داره، لحن گفتار و زبان بدن هستند و از همه خنده دار تر اینکه در درک یک مطلب توسط مخاطب:

زبان بدن 55%

لحن و صدا: 38%

کلمات و عبارات: 7%

نقش دارند... حالا ببینید روی چند تا چیز باید تمرکز کنیم تا بشه گفت که " یه کلوم حرف حساب زدم. " 

 


 توی مهارت های ارتباطی چهار نوع الگوی رفتاری مطرح میشه که سالم ترین و مسلماً موثرترین الگو، الگوی رفتار قاطع هست ...  البته باید توجه کنیم که بسته به موارد، شاید در همه جا الگوی رفتار قاطع جواب نده، مثلاً وقتی دزد داره کیف ما رو می زنه، ما نمیتونیم بهش بگیم، دوست عزیز!!! لطفاً کیف من رو نزن!!!!! پس تعمیم افراطی به همه موارد ندهید. ولی در روابط بین فردی و با نزدیکان بسیار بسیار مهارت لازم و موثری هست

 

رفتار کردن با سبک قاطع، خیلی خیلی تمرین نیاز داره ... البته در نهایت باید توجه کنیم که به هزاران دلیل، شاید ما از رفتار قاطع خودمون نتیجه مطلوب رو به دست نیاریم، فقط می تونیم مطمئن باشیم که کار خودمون رو درست انجام داده ایم.


نوازش

چشمام رو بسته ام 

 

چراغ ها خاموشه خاموشه 

 

هرکس یه گوشه ای، هرجور که راحته نشسته  

 

و هیچ کس به کس دیگه کاری نداره

 

قرار هست که اول با آهنگی که می شنویم 

 

شروع کنیم به نوازش کردن خودمون ... یعنی تمرکز روی کف دستمون باشه و اینکه سعی کنیم نوازش دهنده باشیم  

 

این نوازش مسلماً به شکل لیف زدن توی حموم نیست،  

 

عین نوازش یه کودک، نوازش کردن یه گل زیبا، لمس تک تک اجزا و دوست داشتن تمام ابعاد موجودی به نام "من" هست

 

.... 

 

وقتی آهنگ تموم میشه، حس لذت دارم  

 

 

حالا تو همون شرایط، قرار هست نوازش گیرنده باشیم 

  

یعنی تمرکز رو بزاریم روی اعضای بدنمون و نوازش دریافت کنیم  

 

.... آهنگ شروع شده .... ولی من ..... حتی نمی تونم دستام رو حرکت بدم ...  

 

حس خجالت، حس ترس، حس اینکه من لیاقت نوازش گرفتن ندارم، حس اینکه این کار زشته،  

 

وحشت می کنم ... گریه ام می گیره، دلم برای خودم می سوزه  

 

فاتیمای کوچولو رو تصور می کنم که چقدر تنهاست، چقدر ترس داره، چقدر نیاز به آرامش و امنیت داره

 

چرا؟  چرا هیچ وقت این رو نفهمیده بودم؟

 

 

 

یکی از تجربه های تلخ توی مسیر خودشناسی بود ... 

 

 

--------------------------------------------**********************----------------------------------------

  

برام هیچ حسی شبیه تو نیست 

 

کنار تو درگیر آرامشم 

 

همین از تمام جهان کافیه

 

همین که کنارت نفس می کشم   

 

این تقدیم می شود به فاتیما، برای وجودش و حضورش .... برای اینکه باور کنه لیاقت نوازش گرفتن و دوست داشته شدن رو داره


 

 

...  "زندگی به خودی خود Blank هست .. عکس العمل ها و تصمیم گیری های ماست که بهش معنی و تعریف میده .".. این عبارت رو وقتی شنیدم خیلی باهاش حال کردم