مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

برای تو!!!!!

پرده های پشت پنجره ها، سفید شده اند 

بوی تازگی توی هوا می پیچه 

گل های زرد و ابی کوچک گوشه باغچه ها پیدا شده اند 

بهار می آید 

 

اما  

 

بهار تویی!!! بهار واقعی توئی 

 تو که دلت پر از امید و نور است 

چشم به آینده داری و تلاش می کنی 

 

توئی که امروزت با دیروز تفاوت دارد 

و من نیز 

به شادی تو دلخوشم 

 

برای سماء که خیلی وقته بهش سر نزده ام و بدقولی کرده ام