مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

هذیان های یک فکر مشوش

برات بارها نوشتم و پاک کردم، نوشتم و پاک کردم 

 

نوشتم ولی ترسیدم از اینکه حرفای دلم رو بخونی و  

 

یه دفعه از بودن با من بترسی 

 

از اینهمه سرخوشی و شور و حالی که وقتی کنارتم باهات دارم  

 

 

کاش باور کنی که چقدر بی قید و شرط دوستت دارم 

 

ازت انتظار ندارم هر بار که از در وارد میشی 

 

عشق رو از رفتارت ببینم یا توی صدات یا کلماتت بشنوم 

 

اما دوست دارم توی چشمات، توی نگاهت ببینم 

 

..... 

 

چون فکر می کنم لیاقتش رو دارم، چون به قول خودت کلی بالا و پایین کردی 

 

تا به این نتیجه رسیدی که من رو می تونی دوست داشته باشی 

 

نمی خوام تا ابد مال من باشی ولی دلم می خواد اون چیزایی که توی گوشم زمزمه کردی رو توی چشمای رنگیت ببینم 

 

هرچند این هم انتظار زیادیه.... 

 

 


  

 کاش همه حساب کتاب ها و دو دوتا چهارتا های دنیا واسه یه لحظه متوقف می شدند تا آدم ها بتونند یه لحظه هم شده فقط فقط با احساسشون زندگی کنند 

 


 

این حرفا رو جدی نگیر ...بزار به حساب شمال و شب و جاده و بارون و مستی و آهنگ ... تو رو خدا جدی نگیر که تو، توی جدی بودن استادی

نظرات 19 + ارسال نظر
ایمان یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 http://istgaah.bloghaa.com

به نظرتون کی آدم به نقطه ای میرسه که بی حساب و کتاب کسی رو دوست داشته باشه؟زمانی که حساب کتاباش رو کرده؟اصلا با حساب کتاب کسی رو دوست داشتن بده؟یا با دودوتا چهارتا کردن ؟یه چیزی یه جایی می لنگه،یه چیزی باید باشه که با حساب کتاب نشون بده یه چیزی ارز شدوست داشتن رو داره و بعدش باید بشینه کنار و بذاره دل کار خودش رو کنه ...البته شاید این جوری بهتر باشه،شاید .

منظورم این بود که وقتی یکی رو دوست داری حساب و کتاب جریانات دیگه رو بذاری کنار و تبصره و ماده برای احساست صادر نکنی ...

فکر کنم اون خلاء ها درونی که با حضور یه فرد خاص پر می شوند اون فرد رو برات ارزشمند می کنه

آدمک یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:44 http://www.nightthoughts.persianblog.ir

عشق بدون تردید رو دوست ندارم. اون اولاش باید یه تردید وجود داشته باشه. اینکه خودشه؟ اینکه خودم دوسش دارم؟

و اگه دو دو تا چهار تایی نباشه این تردید چطوری باید بیاد سراغت؟ همیشه باید از تردید به یقین رسید.

منظورم من از این دو دوتا چهارتا، اول رابطه نیست بلکه زمانی هست که تو به یقین رسیدی ولی بعدش، صلاح و صرفه و در نظر میگیری و احساس رو کنترل می کنی ....

محمدرضا یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:43 http://www.hazion.blogfa.com

چقدر حرف دارم برای این پست...
همینقدر بگم که گاهی فقط به این فکر میکنم که واقعا" چقدر آرزوها و خواسته های ما کوچیکن اما ما رو حسابی گرفتار خودشون میکنن...
بی تعارف این خواسته های معمولی شما چرا باید اینقدر عجیب باشن که تبدیل به هذیونهای تراوش شده از یه فکر مشوش بشن؟!!آدما خیلی بد شدن ؟! یا ما خیلی قانع شدیم ؟!!والا نمیدونم...
آبجی گلم اینو از من یادگاری داشته باش این خواسته ها هر چند معمول هرچند عجیب زمانی محقق شدنشون زیباست که بیان نشده محقق بشن وقتی بیان بشه حتی اگر به بهترین و کاملترین شکل هم انجام بشن دیگه ارزشی ندارن...
یاحق[گل]

خواسته های ما کوچیک اند ولی انتظار برآورده شدنشون توسط دیگران انتظار زیادیه ... چرا؟

انسان هادر طول زمان با تغییر شرایط زندگیشون تغییرات ژنتیکی کرده اند تا با شرایط تطبیق پیدا کنند، کاش ژن احساسات هم به تدریج به سمت کمرنگ شدن پیش بره که حداقل نسل های بعد رنج کمتری بکشند


یادگاریت رو قبول دارم ... خواسته های قلبی باید درک بشند، وقتی تو هی بگی هی بگی، بعد طرف بشینه فکر کنه تازه تصمیم بگیره که یه کاری بکنه ... اون قدر قضیه رو لُس می کنه که ترجیح می دی بیخیال بشی ... ولی حداقل توی نوشته ها آدم عقده های دلش رو خلی می کنه

من هم با این قضیه درگیرم ...

سماء دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:57 http://saamaa.persianblog.ir

it's hard to find some one whom you truly love
much less to find some one who loves you as much.
when the chance comes , don't ever let go.
کاش....
شاد باشید.

شانس یعنی چی؟ یعنی اینکه در لحظه مناسب جایی که باید باشی ولی من معمولاً دیر می رسم

منیره دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:48 http://rishi.persianblog.ir/

نادی دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 http://ashkemah.blogsky.com

چقدر احساس اینجاست. فاطی عزیز چه زندگی عاشقانه ای. همیشه عاشق باشی

مرسی، مرسی ... دعا کن برام باشه؟

نادی جونم ..فقط یه درخواست بکنم؟ من رو فاتیما یا فاطمه صدا کن ..فاطی رو دوست ندارم

سعید... دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:00 http://mypretyworld.blogsky.com/

کاش می شد حساب دو دوتا چهارتا کنار میرفت توی روابط
.
کاش نیاز نبود که هر روز بهش بگی دوستش داری تا اون هم بخواد یک لبخند نثارت کنه و از روی اجبار بگه دوستت داره ، کاش حتی اگر تا اخر عمر هم بهش نگی که دوستش داری ، خودش بفهمه که حاضری جونت رو بدی ولی یه مو از سرش کم نشه . کاش می فهمید که ، کاش درک می کرد ، کاش...

ببخشید که بی ربط و شخصی نوشتم

شما کاملاً باربط و مرتبط نوشی ..فکر کنم کاملاً می تونم درک کنم چی داره توی مغزت و توی دلت میگذره ...

کارینو دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:29 http://shoele.blogsky.com

دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمی​خواهم که با یوسف به زندانم

دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت

دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت

دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت

پیانیست دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 15:42 http://baharakmv2.blogsky.com

عشق و عاشقی چیه؟ خیلی به نظرم آشنا میاد... کجا ایم مفاهیم به گوشم خورده بود؟

عزیزم تو قصه ها شنیده بودی ....

نادی دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:55 http://ashkemah.blogsky.com


باشه. یاد یه دوستی افتادم که اسمش فاطمه بود ولی می گفت نگید فاطی چون تو ذهنم فاطی یه زن خیلی چاقه

باشه باشه نمی گم. هرچی تو دوس داری می گم

کارت درسته دختر جون .. ممنونم

علیرضا دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:59

کاش...

مترجم دردها سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:55 http://fenap.blogsky.com

فاتیما !

من نوشته های از این جنست را خیلی دوست دارم.ساده و روان می نویسی.بی ریا.
ولی راستش را بخواهی من در عالم دوستی سخت اهل دو دو تا چهار تا هستم.هر کسی،هر لحظه،هر جایی
من نمی توانم خورشیدی باشم که به همه می تابم.با مادرم از همه بهترم چون بیش از همه محبتم می کند.اگر کسی رفتاری سرد کند من هم چنین می کنم.

می دانم ممکن است بی احساس جلوه کنم،ولی چه کنم؟من این چنینم

برادر حساب دوستی با کار دل جداست ..راستش من بیشتر با دلم تصمیم میگیرم تا حساب کتاب، ولی به نظرم در دوستی صلاح و صرفه کار به جایی است ..

شما هرچی که هستی بسیار هم خوبی ... بر منکرش لعنت ...

آدمک سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 15:20 http://www.nightthoughts.persianblog.ir

خب اگه تردید اون موقع بیاد سراغت دیگه دو دو تا چهار تا نداره. خط بکش روش. یه خط قرمز به شکل یک ضربدر. روزی دوباره بهش فکر کن که مطمئن باشی مطمئن هستی.

والا توضیح دادن اون رایطی که تو مغز من هست یه کم سخته .ابته در بعضی شرایط هم حرف تو درسته .... خلاصه اینکه بیخیال حساب و کتاب ...

میله بدون پرچم چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:07

سلام


یک چشم اشک و یک چشم خون منظورم بود!

مرسی ... منظورتون رو کاملاً درک می کنم و می پسندم (لایک)

بلندترین چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:42 http://bolandtarin.blogsky.com/

اگر بدونی چقدر دلم می خواد که این احساست
که این احساستون
ابدی باشه

منیره پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:45 http://rishi.persianblog.ir/

درست میشه فاطمه . کار دلت درست میشه . رهاش نکن. دل خیلی مهمه .

پیانیست جمعه 1 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 http://baharakmv2.blogsky.com

سلام. خوبی؟

سعید... شنبه 2 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:31 http://mypretyworld.blogsky.com/

به خودت سخت نگیر ، هر چه سخت تر بگیری ، سخت تر میگذره

[ بدون نام ] شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 15:39

chi mishod optione like dashte o mishod ye like sade zad

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد