مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

خود اظهاری

زمانی نوشتن محدود به روزنامه و کتاب و مجله بود

بیان کردن و توصیف کردن هم محدود به فیلم سازها و اهالی موسیقی بود

که هرکسی از ظن خودش برداشت می کرد


آدم ها همه ابزار برای نوشتن و بیان نداشتند

اما تکنولوژی امکان بیان و ابراز وجود رو برای همه فراهم کرده

و خب من فکر میکنم این ابراز وجودها روی زندگی دیگران همیشه تأثیرگذاره

حتی با اینکه تأثیرگذاری کمتری از کتاب های شعر و رمان ها داره

ولی بی تأثیر نیستند


تا زمانی که نمی نویسی

حرف نمی زنی

اظهار نظر نمی کنی

مسئولیتی نداری


ولی وقتی می نویسی

حرف می زنی، نقد می کنی، تأیید می کنی و نظر میدی

مسئولیت پیدا می کنی


نوشتن برای من همیشه برون ریزی افکارم بوده

گاهی عاشقانه، گاهی فانتزی، گاهی تلخ و جدی و گاهی هم چس ناله

خب همیشه هم دوست داشته ام خوانندگان بی شماری داشته باشه

که بخوانندم و بنویسند و اظهار نظر کنند و من در واقع تأیید ضمنی خودم را دریافت کنم


متنی خوندم دیروز که یه دفعه انگار به سرم پتک زد.

اینکه: هی!!! یارو فکر کردی چی می نویسی؟

فکر کردی برای اونهایی که تو رو از دریچه نوشته ات می شناسند

چه دنیایی رو ترسیم می کنی؟

فقط خودت و بیان خودت و خودخواهی برای ارضای روان خودت؟

مسئولیت نوشتن رو پذیرفته ای؟


نمی گم که از الان سبک نوشتنم رو تغییر می دم

ولی انگار دریچه جدیدی در باب "خوداظهاری" برای من باز نمود


نویسنده: سید سیاوش مومنی

جهتگیریهای کلی تازه‌م:
بزرگترین اشتباه یه نویسنده اینه که از خودش بنویسه.
متاسفانه خودم اینو دیر فهمیدم. جوونتر که بودم گمون میکردم باید خیلی رئال و ملموس بنویسم. بدون خودسانسوری و اغراق و خیالبافی. از حقایق ملموس زندگی یه آدم متوسط تهرانی دهه شصتی شاید. فکر میکردم اینگونه نوشتن جسورانه‌تره و شهامت همینه. و چنین کردم. اینکه کی بودم و هستم و چی فکرمه و احساسمه، چه ها دیدم و کردم و دیگران و محیط و اجتماعمو چطور شناختم. حالا همه‌ی اینا که گذشته یه روز برمی‌گرده خرمو میچسبه ولی به هر حال گذشته رو نمیشه تغییر داد.
شاید شهامت بیشتری بخواد ولی چه سود؟ من هم یه آدم خسته‌کننده با یه زندگی خسته‌کننده‌ی دیگه‌ام مثل میلیونها کپی دیگه‌ای که ازم وجود داره. مخاطب بتونه همذات پنداری کنه یا نه فرقی نداره، سودی نداره از خسته‌گی‌ها و کسالت‌های روزمره گفتن. هر کس بتونه خودشو در آینه من ببینه بدتر حالش از هم خودش و هم من به هم میخوره. شاید اینجوری احساس تنهاییمون کمتر شه، میخوام نشه. بهتره ورای این حرفا فکر و عمل کرد.
باید با کلمات دنیایی ساخت که وجود نداره مگر جایی در اعماق ضمیر ما. که میتونه وجود داشته باشه. خیالپردازی رمز رهاییه. رفته رفته هر چی بیشتر به سمت امثال موراکامی، مارکز یا کافکا متمایل میشم کمتر امثال پروست نظرمو جلب میکنن.
البته یه تبصره هم دارم، برای رئال و از حقایق ملموس زندگی نوشتن بهتره زبان طنز رو انتخاب کرد. دیگه همه میدونیم که طنز واقعی، اونی که صرفن لوده‌گی نیست برخاسته از تلخی حقیقته، عسلیه که به مددش بشه این جام زهر رو پایین داد. ما که نمی‌خوایم قیافه ترش کنیم و با زیادی جدی گرفتن حقیقت کام خود و مخاطب رو تلخ کنیم. باز مثال بزنم بوکوفسکی برای من تو این ترکیب آدم موفقیه.
اما از بهترین کتابایی که خوندم، نقطه‌ی تلاقی این دوتا، جایی که کلمات بدجور اوج میگیرن. میشه "دن‌کیشوت" شاهکار سروانتس. هر چی تلاش میکنم از درکش عاجزم که چطو یک انسان تونسه در چنین سطحی از نبوغ همچین اثر بی‌بدیل و جاودانه‌ای خلق کنه.
باید راهی به رهایی از چنگال زندگی جست. نه که این چنگال مشمئزکننده رو هی مانیکور و بزک کرد. حالا فارغ از جهتگیریهای فکریم. هنوز نمیدونم به کدوم ور برم و ساختار جدیدی شکل ندادم. دیگه توکل می‌کنیم به خدا. یارب نظر تو برنگردد.



بهش فکر می کنم ...زیاد ..ای کسانی که یاران دیرین نوشته های من هستید، برام مهمه نظر شماها رو بدونم، چون اشتراکات نوشتاری زیادی داریم


نظرات 5 + ارسال نظر
ندنیک چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 15:30 http://blue-sky.persianblog.ir

فاطمه جون
اول ما که نویسنده نیستیم. قصدمون هم نویسنده شدن نیست. یعنی هرکی قلم و کاغذ دست گرفت و ذهنش را رو خالی کرد که نمیشه نویسنده. نویسنده یک اموزشهایی می خواد. یک کلاسهایی هست. حتی نویسندگی از شاعری سخت تره.اینو گفتم که چون شعر نظم و قاعده داره اول به ذهنمون میاد سخت تر باشه.
حالا بعضی ها ی استعداد ذاتی دارند یه دفعه ی چیزی خلق می کنند. ما با استثتاها کاری نداریم.
ما میخواهیم کل را در نظر بگیریم.
درمورد این نوشتار نظر طرف برا خودش محترمه. اما من دلایل زیادی دارم واسه شخصی نویسی.
یکیش درد دل کردنه. که ما زنها اون را خوب می شناسیم. دردل چه زمانی که پای غصه های کسی میشینی چه وقتی که دغدغه هاتو میگی هم از نظر روانی تخلیه می شی هم باعث میشه یک بار دیگه به مشکلت نگاه کنی و هم اون را با کسانی دیگه مشترک میکنه که این اشتراک باعث میشه فشار را کم کنیم.
حالا میتونیم گاهی هم از نوشته های دیگران یا از مسائل اجتماعی بگیم. که همش هم یکنواخت نشه.
اما این را اگر ی دفترچع خاطرات ببینی که دوست داری به جز خودت کسانی دیگه هم بخونن حالا اون یه عده هم زیاد باهات اشنا نباشند. یعنی فرضا فلان همکار یا فامیل نباشه که بعدا برامون دردسر ساز باشه و هر وقت هم بخوای میتونی نوشتت را حذف کنی یا که با شهصیت دیگه ای جای دیگه ای بنویسی.
این هست که در کل مخالف این نوشته هستم. بنا به دلایلی که برای خودم ملوسه

با حرفت که ما نویسنده نیستیم و اینکه اگر فقط از مسائل اجتماعی بنویسیم کسل کننده میشه

فکر می کنم شاید باید روی کلمات و مطالبی که بیان میکنیم دقت کنیم چون کلاً همه حرفا تأپیرگذارند. نوشته ها هم مثل حرفاها با خودشون انرژی همراه دارند و به کائنات انرژی ارسال می کنند باید روی این موضوع فقط دقت کنیم

البته این نظر منه فقط

دکتر جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 18:14

دکتر جون حرف اون نویسنده رو قبول ندارم ! یعنی چی که از خودت ننویسی ! چندتا کتاب و نوشته هست که نویسنده از خودش نوشته و چه بسا بسیار خوب و مفید هستن، زیاد به اینا توجهی نکن.
به قول معروف آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند

اتفاقاً دقیقاً چون از دل بر می آید وب ر دل می نشیند باید مواظب بود چی نوشته میشه

یک لیلی چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 05:24 http://yareaftab.blogsky.com

مانیکور کردن چنگال مشمئز کننده زندگی! عجب تعبیری کردی فاطمه!
امروز دقیقا با یکی از همکارام حرف همین بود که کوچکترین کاری که می کنیم اثری از خودش داره و بنابراین مسوولیتش با ماست. به نظر من، هر کاری که می کنیم باید فایده ای توش باشه. این فایده می تونه تعهد باشه، نفع به خودت یا به بقیه باشه یا لذت. اما کار بی فایده کردن ... اصلا.

الان اگر بودی به صورتت نگاه می کردم فقط لبخند می زدم .. تو خود حدیث مفصل بخوان

هوار شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 14:08 http://www.havarr.blogfa.com

چطوری دختر؟

خوبم ... فقط به جا نمی آرم

میله بدون پرچم پنج‌شنبه 7 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:24

سلام
برای نوشتن داستان کاملن با ایشون موافقم اما برای وبلاگ کمی این دیدگاه کمال گرایانه است... معمولن در یک پست وبلاگی به دنبال خلق یک اثر جاودانه نیستیم ...
همچنین چندان بد نیست که به دنبال خوانده شدن توسط دیگران باشیم البته من خودم این رو به صورت یک مرض دارم!
بگذریم
سال نو مبارک همدانشکده ای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد