مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

There's a Hero

There's a Hero - Maria Carey 

 

There's a hero,
If you look inside your heart,
You don't have to be afraid of what you are,
There's an answer,
If you reach into your soul,
And the sorrow that you know will melt away.

[chorus]
And then a hero comes along,
With the strenght to carry on,
And you cast your fears aside and you know you can survive,

 So when you feel like hope is gone,
Look inside you and be strong,
And you'll finally see the truth that a hero lies in you.

  

It's a long road, 
When you face the world alone,
No one reaches out a hand for you to hold,
You can find love,
If you search within yourself,
And the emptiness you felt will disappear.
[chorus]

And then a hero comes along,
With the strenght to carry on,
And you cast your fears aside and you know you can survive,
 

 So when you feel like hope is gone,
Look inside you and be strong,
And you'll finally see the truth that a hero lies in you.

 

[chorus]
Lord knows, 
Dreams are hard to follow,
But don't let anyone tear them away,
Hold on,
There will be tomorrow,
In time you'll find the way.
[chorus]

That a hero lies in.....you______
Ooohh that a hero lies in.....you_____________  

 

 

 

هر وقت کم می آرم این آهنگ رو گوش می دم .... آهنگ بسیار زیبایی است .  

از لینک زیر می تونید دانلود کنید 

 

http://www.dilandau.eu/download_music/hero-mariah-carey-1.html 

 

معلمان فوق العاده من!!!!!

کار کردن، فقط بستگی به توانایی های فردی آدم ها نداره، به نظرم یکی از مهم ترین فاکتورهایی که در میزان راندمان و کارایی یک فرد تأثیر داره، نحوه تعاملش با همکاران و مدیرانش هست ... 

 

من در شروع کارم با دو تا مدیر به عنوان مدیر پروژه و مجری طرح کار کردم که هر دوتاشون واقعاً بینظیر هستند. یکیشون رئیس دانشکده دوران لیسانس ،دکتر هاشمی بود که من رو معرفی کردند و  زیر نظر مستقیمش کار می کردم و  دیگری هم دکتر آخوندی، وزیر مسکن دور اول ریاست جمهوری آقای رفسنجانی و رئیس هیأت مدیره شرکتی بود که من اونجا شروع به کار کردم و در واقع رابط شرکت و کارفرمای پروژه بودند و دکتر هاشمی به همراه ایشون در اون پروژه کار می کردند و بعد از 6 ماه که دکتر هاشمی رفت من با دکتر آخوندی به مدت 4 سال کار کردم 

 

 

هر دوتاشون نسبتاً جوان، بسیار باهوش، پر تلاش، فروتن، صبور، بسیار محترم، قدردان، مذاکره کننده های  بسیار قوی و معلمان فوق العاده ای بودند ...  من از هر دوی این افراد بی نهایت چیز یاد گرفتم و بهشون مدیونم، از کار کردن تحت نظارت این افراد به خودم افتخار می کنم و فکر می کنم این خوش شانسی من بود.  کاش می تونستم براتون بگم چقدر این افراد ارزشمند هستند.   

 

 اما نکته ای که برام جالب هست، اینه که این دو نفر، توانایی بالایی درانتقال مفاهیم فکری، نحوه کار کردن و نگاه کردنشون به مسائل در کار به افراد زیر نظر خودشون داشتند و این خاصیتی هست که در ایران بسیار نایابه ....  من به تدریج در 6 ماهی که با دکتر هاشمی و 4 سالی که با دکتر آخوندی کار کردم، خیلی خوب تونستم با آموزش هاشون، اون نقشی رو که باید، ایفا کنم و در عین حال خودم هم ارتقاء پیدا کنم

 

اما خودم در حال حاضر اصلاً چنین توانایی رو ندارم. من هرجا کار کردم، بسیار خوب کار می کنم، ولی نمی تونم نحوه کار کردن و سر و کله زدن با مسائل و شیوه کار کردن رو به افرادی که باید، منتقل کنم و این باعث میشه به تدریج میزان مسئولیت های من افزایش پیدا کنه، بدون اینکه نیروی همکار مناسبی داشته باشم و این یعنی خستگی مفرط برای من 

 

این توانایی در کارهایی که با تیم سر و کار داریم خیلی مهمه، چون هیچ فردی تا ابد نمی تونه در یک جایگاه باقی بمونه و افراد هم نیاز دارند که در حین انجام کار زمینه رشد و افزایش دانش و مهارت داشته باشند تا انگیزه فعالیت داشته باشند  

 

توی ایران اغلب نیروهای متخصص و حرفه ای علی رغم سطح بالای علمی و دانش تخصصی، از نظر مهارت های کار تیمی، تعامل با همکاران و جانشین پروری سطح پایینی دارند هرچند که یک دلیل اون عدم آموزش ما است (جریان صندلی بازی در ایران و ژاپن رو حتماً شنیده اید) ولی باید قبول کنیم، این مهارت ها، مهارت های اکتسابی هستند و با توجه به در دسترس بودن اینترنت و کتاب و مقاله و افزایش سطح دانش بچه ها یه مقدار هم خودمون می تونیم دنبال این چیزا باشیم.   

 


گذشته از این حرفا دلم برای هر دوشون بی نهایت خیلی تنگ شده.  

 

دکتر آخوندی علی رغم هم سوابق صدارت و وزارتش و ارتباطات وسیع و نزدیک با سیاسیون و البته روحانیون (ایشون و همسرشون هردو  آخوند زاده هستند) بسیار فروتن است. به برنامه ریزی معتقد و پایبند و دارای اصول اخلاقی معین در زندگی و کارش هست. بی نهایت اهل مطالعه و یادگیری بود. یک خودشیفتگی به جا و مطلوب رو در رفتارش مشاهده می کنید و از سوی دیگه با همه افراد در هر سطح اجتماعی بسیار محترم و انسانی برخورد می کند. مدیر فوق العاده ای بود

 

 

 دکتر هاشمی، برای من سمبل تلاش و تعصب، کسی که برای رشد دانشگاه تهران و دانشکده فنی اون، هر تلاشی رو می کرد و هر سختیی رو به جون می خرید . کرسی استادی دانشگاه مک گیل کانادا رو داشت ولی تمام زندگیش در ایران و دانشگاه بود. برای پیشکسوتان به خصوص اساتید پیشکسوت چنان احترامی قائل بود که هیچ دانشجویی برای اساتیدش چنین احترامی قائل نمیشه ... همیشه نقشه های بزرگ برای ایران و دانشگاه های ایران در سر داشت. از 7 صبح تا 11 شب به صورت مداوم در پست های مختلف کار می کرد. یه فرد خاصی بود. دقت و ایده آل گراییش بی نهاتی بود و از همه انتظار ارائه ایده آل داشت. هرچند که مشکل تومور مغزی فعالیت هاش رو به شدت محدود کرد ولی حتی بعد از عمل در کانادا و علی رغم هشدار های دکتران، دوباره تنها به ایران و به دانشکده برگشته و داره فعالیت می کنه

 

 

چقدر من خوش شانسم که این دو تا آدم رو شناختم

 

 

 

 

دلتنگی های یک دختر بچه

 

 

در رویاهایم

سنجاق به دست

به نزدت می آیم

تا مهربانیت را

به سرم سنجاق کنی

و من ....؛

دل نازکی دخترانه ام را

برایت بازگو کنم 

......

هنوز هم مرا در آغوش می‌گیری؟

 

 

فاطمه 


عکس مربوط به تولد سه سالگی است ...

بانو

تو را بانو نامیده‌ام

بسیارند از تو بلندتر، بلندتر

بسیارند از تو زلال‌تر، زلال‌تر

بسیارند از تو زیباتر، زیباتر

........................

اما بانو تویی

..........................

از خیابان که می‌گذری

نگاه کسی را به دنبال نمی‌کشانی

کسی تاج بلورینت را نمی‌بیند،

کسی بر فرش سرخ زرین زیر پایت

نگاهی نمی‌افکند.

.............................

و زمانی که پدیدار می‌شوی

تمای رودخانه‌ها به نغمه در می‌آیند

در تن من

زنگ‌ها آسمان را می‌لرزانند

و سرودی جهان را پر می‌کند

تنها تو و من

تنها تو و من، عشق من

به آن گوش می‌سپریم

 

 پابلو نرودا 

 

 


برای تو و بانوی قصه زندگیت ... این رو باور کن که بانوی قصه تو جزو خوشبخت ترین بانوان دنیاست، حتی با اینکه تو در کنارش نیستی.... چون عشقی رو تجربه کرده که خیلی ها هیچ وقت به خواب هم نمی بینند که ازش برخوردار بشوند

اعترافات

"این یگانه تصویری است که از انسان وجود دارد و به احتمال تا ابد همین یک تصویر وجود خواهد دشات. تصویری که دقیقاْ از روی طبیعت کشیده شده و جوهر راستین او را ترسیم کرده است ..." 

 

ژان ژاک روسو 

 

"روسو در این کتاب روح خود را عریان به خوانندگانش نشان می دهد،..." 

 

یادداشت مترجم (مهستی بحرینی)

 

کتاب اعترافات برام خیلی جالب شده .. همیشه از اینکه بتونم در مورد احساساتم حرف بزنم، خیلی حال می کردم، ولی این کتاب انگار کالبدشکافی رفتارها و درونیات یک آدم هست اون هم به صورت آموزشی در دانشکده روانشناسی ... 

 

در ابتدا تصور می کنی کتاب زندگینامه یا اتوبیوگرافی است،‌ولی در ادامه میبینی روسو به دقت در خصوص احوالات و احساسات خود صحبت کرده است. کاری که بسیاری افراداز بیان آن بسیار عاجزند... بسیاری از مردم  در پاسخ به سوالات چطوری؟ یا فلان جریان چطور بود؟ تنها به پاسخ های معمول "خوب بود،‌بد نبود،‌اصلاً خوب بود" و امثالهم و ... اکتفا می‌کنند. در حالیکه در هر لحظه انسان در درون خودش، ملغمه ای از خوشی، غم، شادی، امید، ترس، درد،‌آرامش و ... رو احساس می کنه و بر آینداین حالات هست که منجر به بروز یک رفتار یا بیان یک جمله می شه، ولی ما نمیتونیم اونها رو بیان کنیم،‌چون قادر به تماس واقعی با احساسات درونیمون نیستیم، به همین شکل، وقتی نمیتونیم با آنچه در دلمون می گذره در تماس باشیم،‌ نمی تونیم هیچ کنترلی هم روی اونها و در رنتیجه روی رفتارها و گفتارهامون داشته باشیم 

 

 

 ژان ژاک روسو  در مورد احساساتی که منجر به بروز رفتارهای خاصی در سال های بعد هم شده اشاره می کنه،  

 

"دیدن این رفتار از پدری که کاملاً با محبت و فضیلتش آشنا بودم،‌مرا به اندیشه هایی درباره خودم واداشت،‌اندیشه هایی که در حفظ سلامت نفسم نقشی به سزا ایفا کردند. من از آنها این اصل اخلاقی مهم را ... آموختم  و آن این است که میبایست از موقیعت هایی که وظایفمان را در تقابل با منافعامان قرار می دهد و سودمان را در زیان دیگری میداند،‌بپرهیزیم ... 

 

این اصل اخلاقی که سخت در اعماق قلبم نقش بسته است ... یکی از آن اصولی است که عجیب ترین و احمقانه ترین چهره ها را از من در انظار، و به خصوص در میان آشنایانم ترسیم کرده است. مرا متهم کرده اند که می خواهم غیر عادی باشم و رفتارم با رفتار دیگران متفاوت باشد......"

 

بدون هیچ سانسوری، خودش را تعریف میکند، انگار یک آینه روبروی خودش گذاشته و داره به صورت فیلم مستند در مورد آنچه در آینه می بیند حرف میزند  

  

 

خیلی با این کتاب حال می کنم ... خیلی زیاد