مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

دخترکم!!!!

از وقتی بچه بودم، مادر شدن برای من نشانه بزرگ شدن و مسئولیت پذیرفتن بود. خیلی دوست داشتم مادر بشم و در تمامی دوران زندگیم رابطه ام با کودکان و افراد کوچک تر از خودم، یک رابطه حمایتگر و پر از لطف بوده به خصوص برای خودم


وقتی روی دوزانو میشینم که قدم به اندازشون کوتاه بشه

وقتی دست یه بچه رو می گیرم

وقتی توی مترو براشون شعر می خونم

وقتی از خودم و دوستام براشون تعریف می کنم

وقتی به سوال هاشون جواب می دم

تنها حسی که دارم اعتماد، آرامش و عدم قضاوت شدنه


زمان نوجوانی و سال های اولیه جوانی

وقتی این فیلم های آمریکایی رو می دیدم

که خونه های بزرگ چوبی دارن

یه مادر شلوغ و پر حوصله

با 4 یا 5 تا بچه در سنین مختلف و یک سگ

خودم رو اینجوری تصور می کردم و لذت میبردم


قبل از ازدواج هم همیشه می گفتم من بلافاصله حامله می شم

ولی بعد از ازدواج ...

برنامه بچه دار شدن تا اطلاع ثانوی کنار گذاشته شده

بنا به دلایلی که  برای خودم خیلی منطقیه


ولی چیزی که الان می خوام بنویسم

اینه که من حتماً مادر خواهم شد

و احتمال خیلی خیلی زیاد کودکی رو به فرزندی قبول می کنم

چون باور دارم تربیت درست و ایجاد فضای امن زندگی

برای یک انسان که بدون خواسته خودش

پا به این دنیا گذاشته و حق حیات داره

ولی شرایط اولیه برای یک زندگی سالم رو نداره

در مقایسه با زاییدن و اضافه کردن یک نفر جدید به دنیا

می تونه بزرگترین تأثیر مثبت یک آدم توی این دنیا باشه


ولی در کنار همه اینها

من حتماً یک دختر رو بزرگ می کنم

دختری که از روز اول

از همه دلتنگی های دخترانه ام 

و همه غصه های زنانه ام

برایش حرف خواهم زد


از همه زنانگیی که زنان بسیاری اون رو زندگی نکرده اند براش تعریف می کنم

همه خواسته های ساده،

از پوشیدن کفش پاشنه دار و دامن

تا تاب دادن موها در باد

از رقصیدن و خندیدن بدون سانسور

تا گریه کردن و اشک ریختن به سبک زنانه


در عین حال بهش یاد می دم

روزهایی هست

که یه زن بار روی دوشش

به اندازه دنیا سنگیه

ولی عشق می ورزه و لبخند می زنه و ادامه میده

بدون اینکه لب از لب باز کنه

تا لحظه ای که فرصت پیدا می کنه

با دیدن یه فیلم عاشقانه یا اجتماعی غمگین

اشکای خودش رو آزاد کنه و بتونه بدون قضاوت بغض کنه


بهش یاد میدم ظاهر خودش رو لطیف و ظریف حفظ کنه

ولی درون فکرش یه کوه بلند

درون قلبش یه دشت وسیع

و درون روحش یه رودخانه جاری داشته باشه

تا سرزندگی و شادی و شور رو توی تک تک لحظاتش تجربه کنه


بهش یاد می دم

مرد و زن دوست داشتنی اند

و به هم نیاز دارند

باید کنار هم باشند و با تفاوت هاشون کنار بیایند

و درعین حال پشت و پناه هم باشند

بدون اینکه به نیازهای جنسی شون فکر کنند

به عنوان دو دوست

دو خواهر و برادر

دو همکار

دو همسایه

دو هم مسیر در مترو یا تاکسی


بهش از عشق خواهم گفت

از هجران

از شوریدگی

از تپش های قلب

از خشک شدن لب

از سرخ شدن گونه ها

از برق زدن چشم ها

از گریه های بی پایان در دلخوری ها و قهرها

و اینکه زندگی بدون هرکدوم از اینجا

یک جاش می لنگه


بهش یاد می دم

خودش رو دوست داشته باشه

خودش رو سانسور نکنه

خودش رو زندگی کنه

با همه تفکراتش



بهش یاد می دم حق داره تغییر کنه

حق داره گاهی احمق باشه

حق داره از دیگران درخواست کمک کنه

حق داره خودش رو در اولویت قرار بده

و باور نکنه که وظیفه زن از خودگذشتگی برای همسر یا بچه هاشه


چقدر حرفا دارم که با دخترک بزنم 




این نوشته الهامی است از مادرانگی ققنوس که دخترکی شیرین زبان دارد

نظرات 10 + ارسال نظر
نادریان دوشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 14:51 http://naderian.blogsky.com

به این میگن قلم صادقانه ی یک زن !
چقدر خوب و صمیمانه...
خوش یه حال اون دخترک !
واقعا خوشحالم که با تمام اتفاقاتی که داره می افته و تمام تلاشی که میشه... دختران و زنان ایرانی عشق مادر شدن توی وجودشون زنده س و این یعنی پاکی , نجابت و اصالت زن ایرانی...
امیدوارم هرچه زودتر به آرزوی مادر شدنتون برسید !

ممنونم ... مرسی ... به شرایط بستگی داره ولی دلم نمی خواد اینجا مادر بشم

که دوشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 15:46 http://janywalter.blogsky.com

سلام نگارنده جان!
خوبی؟ چه خوبه که باز می نویسی!! فک کردم دیگه نمی نویسی امروز ییهو اومدم وبلاگت دیدم ا! کلی پست!
چه حالی کردم از کاری که می خای بکنی. این همممه بچۀ کوچولوی بیچاره تو دنیا! حالا ما هی باز یه دونه جدید رو کنیم که چی؟؟
چه گوگولی بود این پستت. هر چند که مث چی از بچه داشتن و این صحبت ها می ترسم و فراریم.

من هم فراریم ولی این برای آینده است ....

باز هم بیا این طرفا

ند نیک دوشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 17:27 http://blue-sky.persianblog.ir

خیلی زیبا بود.
برای من هنوز سخته به این چیزا فکر کنم.

خوب میشی کم کم

ققنوس دوشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 21:41 http://qoqnooos.blogfa.com/

چقدر قشنگ نوشتی

خیلی دوست دارم زنانگی رو عشق و عاشقیو به دخترکم یاد بدم
میدونی از الان براش یکسری رمان عشقی انتخاب کردم به نوجوونی رسید بدم بخونه

هی وای من!!!! چه دختری بشه این ملوسک!!!!

یک لیلی یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:27 http://yareaftab.blogsky.com

سلام فاتیما خانم جان
هزار تا لایک به این پست و به ققنوس عزیز.
با کلمه کلمه اش موافقم.
"جانا سخن از زبان ما گفتی"

عزیزم ... لیلی من ... دلم می خواد یه لیلی تمام عیار باشه

آدمک یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 13:51 http://www.nightthoughts.persianblog.ir

سلام نگارنده جان !

جند باری اومدم اینجا. مهمونت بودم. اما انگار کامنت دونی بسته بود. خوشحالم که بازش کردی.

خیلی قشنگ بود. خیلی دوست دارم این پستت رو. اینا حرف هایی هستند که باید توی گوش همه دختران گفته بشن. اینا چیزهایی هستند که همه مون باید بهشون باور داشته باشیم.

راستی، همه اینها رو که بهش گفتی. یه چیز دیگه رو هم بهش بگو. این یکی رو هر روز و هر روز بهش بگو. بهش بگو به جامعه گوش نکنه.

باشه ..:))) ..بهش می گم فقط به حرف دل و عقل و وجدان خودش گوش کنه ..چون این 3 تا مهم اند

رها از چارچوب ها دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:35 http://peango.persianblog.ir

خیلی زیبا بود
خیلی دل پذیر بود
خیلی انسانی بود
خیلی واقع بینانه بود
نسخه ای بود برای یک زندگی آزاد
زندگی با اعتماد به طبیعتِ آدمی

ممنونم ...خودم هم این نوشته رو خیلی دوست دارم ... این کامنت "زندگی با اعتماد به طبیعت آدمی" رو خیلی دوست داشتم

علی دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:44 http://barish.persianblog.ir

با والا من اینجاها اخه یه نظر داده بودم....پس کجاس....گم شده نکنه؟

نمی دونم ... :(

ققنوس دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 13:12 http://qoqnooos.blogfa.com/

بنویس خانم بنویس لطفا

نوشتم دیگه

سماء چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 17:11 http://saamaa.persianblog.ir

چه قدر ازین آموزش ها سهم من بود...
دوستت دارم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد