مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

زجر کش خانه!!!!!

دیروز جایی رفتم که سال ها بود نرفته بودم و کاش همچنان نمی رفتم 

 

دیروز عصر رفتیم باغ وحش ارم .. باغ وحش که چه عرض کنم ، دیوونه خانه وحش، قفس وحش،  زجرکشی وحش ...   همه حیوون ها  افسرده، بی رمق، اغلباً مشکلات پوستی داشتند، .. قفس ها به شدت کثیف و بد بو، پر از آشغال بستنی و پفک و دستمال کاغذی و برگ درخت و هر جور چیزی که تصور می کنید.... 

 

دلم سوخت ..دلم کباب شد ... از همه اسفناک تر شیرها بودند ... شیر ماده و شیر نر از هم جدا بودند هر کدوم توی دو تا قفس که از پشت به هم راه داشتند ولی برای اینکه بازدید کننده ها بتونن شیرها رو ببینن، درب های فلزی که به داخل قفس می رفت رو بسته بودند تا شیرها توی اون فضای کوچیک نزدیک میله ها باقی بمونند ..شیر ماده عین آدم های عصبی، بدون اینکه به آدم ها حتی نگاه کنه، فاصله در آهنی اول و دوم رو می رفت و پوزه اش رو به در می زد که این درها باز بشن و شیر بیچاره بره توی همون قفس زداخلی .. شیر نر هم  با اینکه رو به آدم ها نشسته بود، ولی جمعیت زیاد نادانی که جلوی قفسش جمع شده بودند، با صدای بلند شیر رو تحریک می کردند که نعره بکشه، شیر هم که غم و خشم و زجر و ترس توی چشماش و صداش بود، نعره می کشید .. با هر نعره این حیوون، جمعیت هم نعره می کشیدند و شیر هم دوباره نعره می کشید ..واقعاً دلم می خواست بشینم اونجا زار بزنم .دلم می خواست داد بزنم: خفه شید .. نمی فهمید حیوون بیچاره داره زجر می کشه؟  

 

خیلی بد بود ...شیر نر هم بعداز مدتی به سبک شیر ماده سرش رو چسبوند به درهای آهنی قفس که از این جمعیت بی رحم و نادان فرار کنه ....  

 

 

خیلی بد بود ... خیلی وحشتناک بود ...  کاش هیچ وقت نمی رفتم و نمی دیدم ..اون حیوون های زیبا رو می دید که هر کدوم یه گوشه ای کز کرده اند یا دارن قاطی آشغال ها دنبال غذا می گردن، خیلی بد بود ... 

 

من هیچ وقت برنامه های سیرک که توش حیوون باشه نگاه نمی کنم، هر برنامه نمایشی با حیوون ها به نظرم نوعی اذیت و ازار حیوون حساب میشه ولی باغ وحش، اون هم به سبک ایرانی ..... واقعاً خجالت آور بود 

 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
ایمان یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:18 http://istgaah.bloghaa.com/

یه لحظه اشک تو چشام جمع شد...خدا لعنتشون کنه.
خود من که تو اتاقم پرنده نگه می دارم سعی کردم بزرگترین قفسی که در حد توان و جام بود رو براشن تهیه کنم، امکانات بهشون بدم، حیای یلی وقت ها در قفس بازه که بیان بیرون واس خودشون بچرخن تو اتاق ولی بازم خیلی وقتا دلم براشون می سوزه، یه وقتایی هست که صدا پرنده ها رو می شنون تاجشون رو می دن بالا، تو قفس این ور اون ور میرن ولی بیرون براشون امن نیست، پرنده ی زینتی اسیر می شه، سریع تموم می شه .
من بیش از هر انسانی از این ها عشق می گیرم، دوستشون دارم، اینا به ما بدی ندارن ولی ما به خاطر خودمون.........

هیچکس یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:09 http://waveofocean.blogfa.com

باغ وحش؟من هیچوقت انگیزه ای برای دیدنش نداشتم.

موافقم ..رفتن من هم اشتباه بود ..فکر نمی کردم وضع اینقدر اسفناک باشه

کارینو دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:25

راستش از وقتی که من یه پرنده ناز تو خونه دارم واقعا دلم برای حیوونها میسوزه..

پستی که گذاشتید خیلی اندوه باره...

از همه آدم هایی که حیوونها رو اذیت میکنن بدم میاد

بابا پرنده توی قفس هم خوب نیست .. اندوه باره ولی متأسفانه عین واقعیته

پیانیست دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:46

بابلسر هم همین وضعه... وقتی رفتم دو تا جعبه دستمال کاغذی گریه کردم. بیچاره بچه خرسه اونقدر ناله کرد که جیگرم کباب شد.

نِد نیک دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 13:40 http://blue-sky.persianblog.ir

نمی دونم این چه تفکری بود که گفتند تو یه کشوری مثل ایران باید باغ وحش هم باشه. درحالی که حتی یه ذره محبت و حس حیوان دوستی در مراقبین این قفسها وجود نداره. مثل اینکه باغ را به دست باغبونی بسپاری که علاقه ای به گل و گیاه نداشته باشه
واقعا نعره شیر جالبه؟ بازدید کنندگان بعد تماشا میرن واسه دوستانشون تعریف می کنند چه نعره هایی را شنیدند؟!!

corona سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 22:14 http://shatel.persianblog.ir

آخ آخ... داغ دلمو تازه کردی. من سالهاست نمی روم باغ وحش. باغ که چه عرض کنم! همان زجرکشخانهء‌ وحوش

هوار چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 17:35 http://havar58.blogfa.com/

یه سر برو پارک پردیسان اونجا رو ببین
چند تا عقاب رو گرفتن انداختن توی قفس
باور نکردنیه.
کل ارتفاع قفس 5 متر نمیشه
5 یا 6 تا عقاب توی یه فضای 20 متری با ارتفاعی حدود 5 متر
عقاب اگه نپره؟؟؟؟

سماء پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:26 http://saamaa.persianblog.ir

ای فاطمه جان...
جوجه برای دل حساست جیک جیک کنه...
تو این به ظاهر وطنه ویران به آدما هم رحم نمیکنن حیوون جای خود...
اینا رو که میخونم بیشتر به رفتارای خودمون با همدیگه شبیه بود...
آخه این دل واسه همنوعش که نسوزه واسه حیوون سوختنش بخوره تو سرش...
جالبه برام...
یه پست که نوشته میشه همه خودشون رو تو قسمت مثبت ماجرا میبینن با اینکه شاید خیلی هامون به سگ سنگ زدیم و ماهی از دریا گرفتیم و پرنده تو قفس گذاشتیم...
کاش کمی فقط خودمون باشیم...
جیک جیک جیک...

یاسمن پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 23:40

اگر زمانی بچه ای داشتم هرگز اونو باغ وحش نمی برم تو ایران.بزار از توی تلویزیون حیوون ها رو ببینه.تصویر خوشحالشون رو.برای من تجربه خیلی بد و تلخی بود دیدن باغ وحش و اون همه غم و افسردگی تو چشم طفلک ها.وقتی تو بیگناه یک عمر محبوس باشی....خاطره بدیه حتی با اینکه خیلی بچه بودم

خیلی بد بود .... عذاب وجدان برام ایجاد کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد