مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

سفرنامه

 دشت هایی چه فراخ 

کوههایی چه بلند!!!!

  

 

مسافرت رفتیم ... غیر از قسمت رفتن خونه پیانیست و جوجه هاش، بقیه اش تکراری و خسته کننده بود .. 

 

 

  

 این من هستم ها .. بهارک نیست  

 

 

 اینجا هم بچه ها داشتن یه بازیی می کردن که من یادم رفته ولی ما هم بچه بودیم از این بازی ها می کردیم 

 

 خلاصه مسافرت بود از خونه خودمون به خونه مادر شوهر ... فقط اونجا تا سر حد مرگ از شکم ما پذیرایی کردند 

  


 قسمت دوم هیچ ربطی به قسمت اول نوشته نداره ...اگر حوصله دارید برید بخونید 

 

 

 

 

از خودم تعجب می کنم که یه زمانی  از اینکه دارم با تحمل یه سری چیزا یه سری آدم رو خوشحال می کنم، لذت می بردم و شاد بودم ...الان چند وقته اصلاً نمی تونم چیزی رو که دوست ندارم تحمل کنم .. حداقلش اینه که اگر تحمل هم بکنم نارضایتیم کاملاً مشهوده 

 

فکر می کنم تا الان زندگی احمقانه ای داشتم که اینقدر تحمل کرده ام ... بر اساس همین دلیل، 5 آذر رفتم استعفا دادم و از هفته گذشته هم کار رو رسماً تحویل دادم .... آزاد شدم .. بهزاد مشاور شرکت راست می گفت که من از همه چیز واسه خودم زندان ساخته ام، از جمله کار .. 

 

رفتم پیش مشاور، بهم گفت افسردگی داری ..باید برم پیش روانپزشک که قرص بهم بده ... حالا تا این تصمیم عملی بشه احتمالاً 2 هفته ای طول می کشه... البته با این حجم فشار روانی که از تابستون امسال تحمل کردم اتفاق بعیدی نیست ... مگه یه بدن چقدر کشش داره؟ البته همه آدم ها این روزا توی ایران افسردگی دارند ولی من یه دوز اضافه بر سازمان هم دارم ... 

 

 

البته این جریان تحمل ربطش به افسردگی نیست ها ..با خانم دکتر کلی راجع بهش حرف زدم .. یه تغییرات عجیب و غریب و غیر منتظره ای به صورت درونی برام رخ داده که باعث بشه دیدم عوض بشه ..یه سری رفتارهای قدیمی خودم رو الان که بهشون فکر میکنم تعجب می کنم

 

کلاً این روزا بی حوصله ام ..پس خرده نگیرید ... تقریباً حوصله هیچ کس روندارم .. به جز خودم .. تصمیم قطعی دارم که تا اول بهمن سر کار نرم ..فقط به خودم برسم ... به روح طفلکی ام که چند ساله ازش نپرسیدم چطوری؟ چه می کنی؟ زنده ای یا اینکه فقط نمرده ای؟ چقدر حرف دارم که با خودم بزنم 

  

 


امشب به قصه دل من گوش می کنی 

فردا چو قصه مرا فراموش می کنی 

    *    *    *    *

دشت ها نام تو را می گویند 

کوهها شعر مرامی خوانند 

 

در من این جلوه اندوه ز چیست؟ 

در تو این قصه پرهیز - که چه؟ 

در من این شعله عصیان نیاز 

در تو دمسردی پاییز - که چه؟  

 

حرف را باید زد!

درد را باید گفت! 

سخن از مهر من و جور تو نیست 

سخن از 

متلاشی شدن دوستی است!!!!

 

 

باور کن راست می گم .. هرچند که تو باور نمی کنی .... 

نظرات 22 + ارسال نظر
پیانیست یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 00:43 http://baharakmv21.blogsky.com

من هنوزم حسرت اینو دارم که با یه دوستی تاصبح بیدار بمونم و برای جلوگیری از صدای انفجار بالش گاز بگیرم. چرا نموندین؟
در مورد شجاعتت تو استعفا بهت تبریک میگم. امیدوارم موقعیت بهتری گیرت بیاد.

عزیز دلم ... به خدا دلم می خواست ولی شرایط جور نبود ..باید یه دفعه تنها بیام که بتونم راحت باشم ..کاوه مثل من راحت نمی گیره ... تازه تو رو خیلی قبول داشت که همین اندازه هم اومد و خوش اخلاق بود .. خدا وکیلی راست می گم ... ندیده قبولت داشت

البته بهش حق می دم که تعطیلات رو بخواد حداکثر با مامان اینها بگذرونه

ن . د. ا یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 http://bluesky1.persianblog.ir

سخن از متلاشی شدن دوستی است...


خوشحالم که که راهشو پیدا کردی. و میری که بهتر بشی.

دعا کنید برام دوست جونام

محمد یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 http://www.sabz.parsiblog.com

امیدوارم از دوره پس از استعفا حداکثر استفاده مفید همراه با حالی خوش داشته باشید. در ضمن یک وقتایی مسافرت به شمال حتی بهتر از قرص افسردگی میتونه تاثیر مثبت داشته باشه.
شاد باشید..

ای بابا!!!!! اونقدر کارهای عقب افتاده دارم انجام بدم که هرجوری فکر می کنم نمی تونم برم چندر وز شمال بمونم

سعیم رو می کنم که واقعاً خوب بشم

مونیس روکوف یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 http://tanazi.blogsky.com

باور می کنیم

تو کارت درسته مونیس جان

میله بدون پرچم یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 13:52

سلام
استعفا ... هوووم... توی رویا هم که بهش فکر می کنم سبکی عجیبی رو بعدش مزه مزه می کنم... البته خوب این فقط در رویاست دیگه!!!
از سبکی تان لذت ببرید...
خوش باشی

فوق العاده است ... تو این مدت به پیشنهاد دوستان چند جا رفتم برای مصاحبه ولی وقتی به کار کردن فکر می کنم دوباره حالم بد میشه ..درنتیجه هم رو پیچانده ایم تا الان

خیلی خوبه ..

سماء یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 16:40 http://saamaa.persianblog.ir

الهی جوجه به قربونت مهربونم...
گفتم این بچه ها چقدر آشنان!نگو بچه های پیانیستن!
ازینکه استعفا دادی نه خوشحالم نه ناراحت ولی چون خودت راحت شدی منم راحت شدم!
اصلا" نمیفهمم چی دارم میگم فقط میدونم خیلی دوست دارم نگارنده خیلی زیاد...
خیلی زود خودت شو!
من خیلی دوست دارم!

مرسی خانم خانوما .. شما لطف دارید ..برام لازم بود ..ادامه دادن چیزایی که اذیت می کنند آدم رو خود مازوخیسمه که من هم دچارش بودم

ایمان یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 19:12 http://istgaah.bloghaa.com

خیلی خوب!
زندگی ارزش در زندان بودن رو نداره،زندان هایی که به دست خودمون درست میشن و جز به دست خودمون،اراده ی خودمون از بین رفتنی نیستن

ولی خیلی سخته ...باور کن که به این راحتی ها نیست ..من با خودم خیلی کلنجار رفتم ..ولی الان از خودم راضیم

مترجم دردها یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 23:21 http://fenap.blogsky.com

یعنی بچه دور و بر ما نپلکند که گازشان خواهیم گرفت !

عجب عکس های باحالی گذاشتی آبجی

قربان شما ..جات بسیار بسیار بسیار خالی بود ... فقط حیف که نشد پشت سرت غیبت کنیم با بهارک ....

آدمک دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 14:27 http://www.nightthoughts.persianblog.ir

یعنی تو واقعاْ فکر نمی کنی یکی از اون طرف مرزهای ایران این عکس اولی رو می بینه و دلتنگ می شه؟ ما اونجا بودیم حداقل سالی یه بار می رفتیم مسافرت و کلی با ویوهای این شکلی حال می کردم.

ما که از این بازی ها نمی کردیم آخه این دیگه کدوم بازیه؟ شایدم بازی دخترونه است ما پسرا بلد نیستیم

به نظرم تحمل کردن هم یه جور هنره. به قول قرائتی گفتنی: هنر یعنی آسون کردن کارها. تحمل هم که کارها رو آسون می کنه (از یه بعد و نه از همه ابعاد)

والله من که تا فکر استعفا میاد به کله ام خودم با دست راستم می زنم تو گوش راستم تا حواسم دوباره بیاد سرجاش .

احتمالاْ تحصیلاتت خیلی بالاست. آشنا ماشنا هم داری خیالت راحته که خیلی راحت می تونی یه کار دیگه جفت و جور کنی واسه همین راحت استعفا دادی

شعر مخاطب خاص داره؟

من عذر خواهی می کنم فکر مهاجران دور از وطن رو نکردم ...

مطمئن باش این بازی رو بلدی ..دست همدیگه رو می گرفتند یه شعر می خوندند، بعد آخرش می گفتن " اگر فلان جور بشه، اینجوری می شم، اونجوری می شم" و در حین خوندن این قسمت این حرکات رو می کردند .. خیلی باحال بود ... بامداد تپلو نمی تونست خوب خودش رو خم و راست کنه خیلی با نمک بود ...


شما اگر جات خوبه، بچسب به کارت به استعفا هم فکر نکن ... راستش اره!! من خیلی نگران کار پیدا کردن نیستم .. میدونم می تونم کار پیدا کنم ولی خب می گردم

شعر مخاطب خاص داره ولی مخاطب خاص چند وقته که اینجا سر نمیزنه ... کاش سر میزد

مترجم دردها دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 21:51 http://fenap.blogsky.com

آبجی یعنی من هم باید در مورد "ادامه مطلب"حرفی بزنم؟

آخه این سوال تو می پرسی برادر من؟؟؟ چی بگم؟ دوست داری بگو، دوست نداری نگو ...

خاطرات یک آتش نشان دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 22:36 http://www.firemanney.blogsky.com

سلام
خوبین؟
محبت دارین شما؟
جاتون خالی جوجه
بعد از ماموریت نشستم و با دست خوردم لذت بخشه
-----------
اس ام اس ها رو واسه بچه ها حتما بخونین
سپاس

به به!!!! به سلامتی ..ایشالا همیشه موفق باشید ... حتماً ..چشم

نازنین چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 22:49 http://zekipedia.net/

سلاممممممم


جوجه های خوشگلین ماشالا

این روزها منم حوصله هیچ کس و ندارم ..افسرده شدم مطمینا

این جوجه ها کلی معروفند ... خدا مادر و پدرشون و سالم و سلامت نگه داره که خیلی باحالند ...

علیرضا پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 18:52

سلام
خیلی خوبه, پاراگراف آخر نگارنده ترکونده, امیدوارم ودارم که از طفلکی وحیوونکی برسه به جیگرکی
در ضمن حال میکنه آدم با نگارنده که نگاره هاش مخاطب خاص و عام داره خاص بودن شما را نشون میده !!!
فقط اینکه فکر کنم
نه این دل , دل می شود

نه نبودنت, دلیل

که حتی لحظه ای

دوستت نداشته باشم !

هی وای من!!!! علیرضا ... عاشقتم ..نه از اون عاشقتم هایی که آزیتا می گفت هااااا .... مخاطب خاص وقتی دیگه سر نمی زنه کم کم از لیست مخاظبان خاص بیرون گذاشته می شه

علیرضا ...
نه این دل، دل می شود

نه نگارنده آدم

پیانیست شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:16 http://baharakmv21.blogsky.com

تلویزیون خوشگل ما با نقاشیای روش هم رفت تو معرض نمایش عمومی... دیر نیست که مد بشه همه یه روان نویس بدن دست بچه شون که تلویزیونشونو این مدلی کنه.

خب بالاخره نبوغ و خلاقیت بامداد در استفاده جدید از وسایل قدیمی (تلویزیون به عنوان دفتر/ بوم نقاشی) باید یه جوری به عرضه نمایش گذاشته می شد دیگه



میله بدون پرچم شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:00

سلام
این عکس ها کامله و من نصفه می بینم یا ...؟

کامل هستند

سماء شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 16:26 http://saamaa.persianblog.ir

.
.
.
به جای یه نقطه سه تا میذارم که بدونی هستم!ولی تو....
نباش!تا آرومتر شدنت نباش ولی بدون من همیشه هستم،کنارت!باهاتم!بیادت!
آنقدر منتظرم از سر شوق که اگر زود بیایی دیر است...

دختر جون .. ممنون ..به خاطر نقطه های قشنگت ...

کارینو شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 22:30

اول از همه بگم قسمت دوم رو نه از حوصله بلکه از سر فضولیییییییییییییییییییی

تا آخرش بادقت تمام خوندم.

من هم گاهی به سرم میزنه دیگه کار نکنم اماخب به خاطر جریانات اقتصادی نمیتونم به این تصمیم خیلی فکرکنم

خوشحالم که به خودت اهمیت دادی و به سلامت روحت


امیدوارم که بااین قرص های افسردگی کاری نداشته باشی

منم اسم اون بازی رو یادم نمیاد!!!

مخاطب خاص شما هم شاید مثل خدا آروم میاد و میخونه اما حرفی نمیزنه...

نگارنده از اینکه عکست رو دیدم خیلی خوشحالم

پایدار باشی

ممنون ... مخاطب خاص رو بیخیال ... خودتو و بقیه بچه های باحال و معرفتتون رو عشق است ...

افسردگی هم بیماریه دیگه .. گاهی دارو نیازه ... اولش پذیرشش برام خیلی سخت بود، ولی الان باهاش کنار اومدم ... سخت نگیرم بهتره ...

.. خیلی دوستت دارم

منیره دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 19:16 http://rishi.persianblog.ir/

سلام عزیز دل
چه عکسهای قشنگی گرفتی .. چقدر بازی بچه ها قشنگه تو عکست . انگار شکار لحظه بود ..
دیگه خالی بودن جای ما که غوغا میکنه .. هیچی نمیگم در اینباره جز اینکه به امید دیدار.

امیدوارم شاخه هات شکوفه بدن .. شکوفه های آرامش .

ممنونم منیره جونم .. خیلی کوتاه بود ولی خیلی با ارزش بود ... واقعاً واقعاً جات خالی بود ... امیدوارم خیلی زود تر از چیزیکه فکرش رو می کنم ببینمت

مترجم دردها دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 22:45 http://fenap.blogsky.com

بابا آبجی کجایی؟مطلب بنویس جان عزیزت حالا که وقت داری.پوکیدیم انقدر آنلاین شدیم دیدیم هیچی ننوشتی

رها از چارچوب ها پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 00:15 http://peango.persianblog.ir/

منم همه اش دارم به استعفا و بازخرید و مرخصی بدون حقوق و ... فکر می کنم
مطمئنم سرحال تر از قبل دوباره میری سراغ کار
تو یه بمب انرژی هستی حال این روزات گردن فصل خزان که امشب جل و پلاسش رو جمع کرد و رفت

سماء پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:33 http://saamaa.persianblog.ir

.

نازنین جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 21:43 http://zekipedia.net/

سلام فاطمه جان

غیبتت نگران و دلتنگم کرده ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد