مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

بودن یا نبودن؟ آیا مسأله این است؟

یلدا تو بلاگش نوشته: 

 

"خدا نیست چون : 

  

این وضع مملکت هاست 

 

این وضع دنیاست 

 

این وضع آدم هاست  

 

این وضع بچه هاست

 

این وضع زندگی هاست 

 

 

 

 

خدا هست چون :  

 

هست." 

 

 

پیش خودم فکر می کنم، اساساً، اینکه من بشینم فکر کنم،‌استدلال کنم، تصمیم بگیرم و حکم صادر کنم که خدا هست یا نیست، در بودن یا نبودن اون موجود یا قدرت برتر تغییری ایجاد می کنه؟ 

 

اگر باشه که خُب هست، اگر بخوام انکارش کنم مثل این می مونه که یه عضو بدنت رو بکنی، بعد بگی: نیست... خوب جای خالیش و زخمش که هست!!!! پس منکرش نمی شه شد .

 

اگرهم نباشه، که خُب نیست .. با گفتن من که هست نمی شه؟   

 


 

راستش رو بخواین،‌در واقع حقیقت اینه که من عصبانی هستم 

 

اصلاً خیلی هم عصبانی هستم.

 

اصلاً هم نمی دونم از چی عصبانی هستم.  

  


  

خیلی جالبه .. می دونید چی جالبه؟ اینکه وقتی از عصبانیتم نوشتم، انگار آروم شدم. انگار عصبانیتم کم شد.  

 

این راه حل رو یک ساله که یاد گرفتم. ولی انگار از اینکه این راه حل وجود داره لجم در می آد. در واقع از اینکه این مشکل اینجوری حل می شه لجم در می آد. 

 

نمیدونم چِم شده. فکر کنم دارم خل می شم.


من به بودن یا نبودنش نه فکر می کنم نه حکم صادر می کنم. من دوست دارم اگر باشه یا نباشه اون تعریفی که ازش دارم رو زندگی کنم.

 

نظرات 12 + ارسال نظر
امین یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:12 http://jeninediroz2.blogsky.com/

عصابی بودن رو می توانی با نوشتن کاهش دهی من هم همین کار رو می کنم
البته گاهی اگر در نوشتن وارد عمق شوی یه نفر پیدا میشه با نظرت عصابی ترت میکنه
جمله آخرین فوق العاده بود خیلی زیبا گفتی
"من دوست دارم اگر باشه یا نباشه اون تعریفی که ازش دارم رو زندگی کنم."

البته من هم قبلا همین نظر رو داشتم الان تبدیل به یه ادم مادی گرا و حس گرا شدم
اعتقاد به خدا خوب هست البته وقتی اعتقادت رو از دست دادی دیگه بر نمی گرده
موفق باشی

راستش دیگه اعتقادات آدم ها برام مهم نیستند.

فقط خودشون هستند که من باهاش کار دارم. شما به هرچه معتقد باشی یا نباشی حق توست و برای ما محترم و عزیزی

نادی دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:10 http://ashkemah.blogsky.com

نوشتن و گاهی گفتن و تعریف کردن مثل یه ارام بخش عمل می کنه

اوهوووووووم

میله بدون پرچم دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:34

سلام
نه ! هنوز عصبانیتت کم نشده
می دونی , اونایی که دنبال این موضوع هستند شاید می خواهند تکلیف خودشون رو روشن بکنند چون بودن و نبودنش خیلی فرق می کنه ...
این مطلبی که آوردید از یلدا هم ته استدلاله ها!!

نظرِ دیگه ... راستش من یه زمانی به بودنش خیلی وابسته بودم و ازش می ترسیدم ولی الان اصلاً به این تعاریف کاری ندارم.

من فقط می خوام باحاش حال کنم نه اینکه به عدالتش یا بودنش یا قوی بودنش یا هر خصوصیت دیگه ایش فکر کنم

آناکارنینا دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:36

من ترجیح میدهم خدا باشد. اگر نه بعدها احساس غبن میکنم برای گناهان نکرده ام.

در گذشته (شاید نوجوانی) من هم دقیقاً خیلی کارها را از ترس خدا انجام نمیدادم.

بعد بحث حق الناس وحق الله را شناختم و یاد گرفتم که در مورد حق الناس بیشتر دقت کنم. حق الله را با خودش کنار خواهم آمد

الان چند وقتی است که مطمئنم هر آنچه در مسیر انسانیت و انصاف و عدالت انجام دهم و رعایت کنم، حق الله و حق النفس و حق الناس (به تعبیر علمای اسلام) رو رعایت کرده ام و هیچ ترسی از انجام هیچ کاری ندارم

بید مجنون دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:30 http://fenap.blogsky.com

خب فرق می کند آبجی.بودن و نبودن اش نظیر کاری ست که قبله برای مومن می کند.مسیر را مشخص می کند.می دانی که بودنش چه آرامشی می تواند داشته باشد و نبودنش چه اضطرابی در پی دارد؟
به نظر من این پرسش یکی از پرسش های جالب بشری ست که از قضا به دنبال پاسخ بودنش هم می تواند یک مسیر برای زندگی باشد

ببین اگر اعتقاد به بودنش در رفتارهای فرد تأثیر داشته باشه، تأثیری که باعث بشه در جهت انسانیت و شرف انسانی حرکت کنه، من خودم از همه بیشتر بهش اعتقاد دارم

به نظر من بودن یا نبودنش باید در رفتار واعمال افراد متبلور باشد

بلندترین دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:52 http://www.bolandtarin.blogsky.com/

خوب گفتی عزیزم

منم عصبانی بودم

منم مثل تو اعتقاد دارم

منم مثل تو دوست دارم با اون تعریف زندگی کنم

منم مثل تو دوست دارم انسان بهتری باشم براش

منم مثل توام و اون خدای هممونه

راستی ممنونم که خوندیم... راستی بیا باهاش دوست شیم سوسکمون می کنه

باشه .. چون تو سفارش می کنی بهش بیشتر فکر می کنم

پیانیست سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:25 http://baharakmv2.blogsky.com

من این متن رو توی گودر خونده بودم. اونجا نمیشه نظر نوشت.
دست روی عجب سوژه ای گذاشتی. این یکی از مشکلات فلسفی بشره و به دنبال جوابش گشتن فقط کمک میکنه که چین خوردگی های مغزمون بیشتر بشه و آلزایمر نگیریم. قطعیتی وجود نداره. چون ما به قول یاستین گوردر مثل حشراتی هستیم که روی بدن یه خرگوش زندگی میکنه و اون خرگوش هم از تو کلاه یه شعبده باز بیرون اومده. ما هیچی نیستیم و نمیتونیم با شعبده باز تماس بگیریم. فقط میتونیم بگیم هست. شناختش شهودی و عرفانی به دست میاد و هرکی راهی برای این شناخت داره. کار ما باید این باشه که بین گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت بدویم.

خوب خدا رو شکر سوژه ما خاصیت بهداشتی داره ...

مهدی‌یار چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:11 http://siiedmahdi.parsiblog.com/

با سلام و تقدیم احترام؛
موافقم باهاتون که فرمودید: "انکار یا تأیید وجود خدا، تأثیری بر آن قدرت برتر ندارد." به قول شاعر:
گر جمله کائنات کافر شوند
ننشیند بر دامن کبرائیش گَرد
با این اضافه که:
اما این انکار و تأیید‌ها در سرنوشت ما بندگان دخالت داره.
امیدوارم زودتر عصبانیتتون برطرف بشه
روزتون قشنگ

قبول دارم

وحید چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:05 http://peykarefarhad.persianblog.ir

سلام
میگه: ره آسمان درون است
پر عشق را بجنبان
1مگر 30 سالگی چه سنیست که احساس جوانی کنی(جوان هستی حتی به سن)
2جمله آخرت را درک کردم و پسندیدم

راستش تأکیدم بر جوانی است بیشتر تا 30 سالگی ... این روزها به قدری دور و برم دختران و زنان کم سن میبینم که از نظر روحی احساس پیری می کنند که دوست داشتم به این تأکید کنم که احساس جوانی می کنم

ناشناس پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:19

بودن یا نبودن مسئله این نیست .جهان مظهر و جلوه خداست وجود خدا بدیهی ترین چیزه. اظهر من الشمسه و اگر میدونستید که انکار یا بی توجهی به اونه که زندگی مارو می سازه ...

من اصلاً منظورم عدم اعتقاد به خدا نیست. ولی آنقدر آدم دیده ام که به خدا اعتقاد دارند ولی به راحتی حق انسان ها را پایمال می کنند که می گویم مهم آن چیزی است که افراد انجام می دهند نا چیزی که حرفش را می زندد

ناشناس جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:46

اونها فکر می کنن که به خدا معتقدن مسئله اینه که تعریفشون از خدا ناقصه و همین در شخصیتشون متجلی میشه. مثلا رحمانیت و مهربانی خداوند رو که بزرگترین صفاتشه و خود خدا بر اونها تاکید کرده سرلوحه قرار نمی دن و جباریت وقهار بودن اونرو ظهور میدن که البته تمام صفات خدا ناشی ار رحمت بی واسعه اونه . حتی قهر اون که اگر نباشه با عدل منافات داره و ستمگران نباید تا ابد از امنیت برخوردار باشن .می دونید که بشر خلیفه خداست بر روی زمین و مستعد خدایگونه شدن هست از اونجا که خداوند از روح خودش درون انسان دمیده و این امانتیه که کوهها و آسمانها از زیر بار اون شانه خالی کردن اما انسان پذیرفت. به قول حافظ قرعه فال رو به نامش زدن تا روزی معلوم که باید جوابگو باشه که این امانت بزرگ واین شعله درونی و ودیعه الهی را خاموش کرده یا فروزان ساخته.

منیره سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:17

یا الله ... ما اومدیم ...

اگه خدا نباشه تو این همه بدبختی ما به جای خدایا ! بگیم چی چی یا ؟

یه روزی بشقاب مسیحی رو آب می کشیدم . امروز با دوستان لائیک هم سفره میشم وقتی می بینم از این سر اروپا با ماشین خودش و هزینه شخصی خودش و کلی لباس و غذا پا میشه میره یه هموطن بی پناه رو از اون سر اروپا میاره خونه خودش یک ماه از زن و بچه اش نگه داری میکنه تا براشون جا و مکان پیدا کنه . بگذار اون فکر کنه خدا نیست . من که فکر می کنم محمد پیام اور مهربانیه کار این بنده خدا رو که خودش رو بنده هیشکی نمی دونه عینه پیامبری می بینم . خدا میخواد منو به خاطر همسفره گی با این جیز کنه بسم الله ... جیز میشم . قربون آبجی .



به به .. خوش اومدید خانم

والا من هم مرده این جور جیزها هستم. اینقدر از این مسلمون های راستین دیدم و شنیدیم که ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد