گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
------------------------------------------------------------------------------------------------
عزیز کرده ای از سفر برگشته، دوست دارم سر روی شونه اش بزارم و صمیمانه براش سخن بگم، اما شرایطش وجود نداره، با این حال همین که احساس می کنم حضورش به من نزدیکه، آرامش و آزادی توی وجودم جریان داره
-------------------------------------------------------------------------------------------------
"دوستِ تو نیازهای برآورده ی توست. کشتزاری است که در آن با مهر تخم می کاری و با سپاس از آن حاصل بر می داری. سفره نان تو آتش اجاق توست. زیرا که گرسنه به سراغ او می روی و نزد او آرام و صفا می جویی.
به سراغ دوست مرو، مگر برای خوش کردن وقت ، زیرا کار او این است که نیاز تو را بر آورد، نه آنکه خالی درون تو را پر کند. و شیرینی دوستی را باخنده شیرین تر کن ، و با بهره کردن خوشی ها"
"بخشی از کتاب پیامبر، نوشته جبران خلیل جبران"
هرکجا هست، خدایا به سلامت دارش
تا دست می بری
زیرِ بُلوز من
فصل ...
عوض می شود
(با الهام از وبلاگ "قمار باز")
----------------------------------------------------------------------------------------------
هنوز هم به اینجا سر می زنی؟ ....
یکی از دوستام داشت راجع به اعتیاد حرف میزد. میگفت که یک آقای دکتری که توی این زمینه خیلی فعالیت داره، گفته که "افراد معتاد دلیل بازگشتشون به اعتیاد پس از ترک، اینه که هر شخصی یک خط لذتی توی ناخودآگاهش داره. این خط لذت برای هرکس با یه چیزی تحریک و فعال میشه. در مورد افراد معتاد خط لذت با حس و حالهای که پس از مصرف مواد بهشون دست میده تحریک میشه. دلیل اینکه معتادان، از زندگی، کار، پول، آبرو و .... میگذرند اینکه که خط لذت اونها با هیچ پارامتر دیگری حتی س.کس هم به اندازه مواد مخدر تحریک نمیشه. برای همین باید روی این افراد کار روانشناسی جدی و طولانی مدت کرد تا خط لذتشون ترمیم بشه و به زندگی عادی برگردند."
داشتم پیش خودم فکر میکردم که اگر همه این خط لذت رو دارند، پس درمورد هرکس این خط لذت با یک چیزی تحریک میشه. بعد کم کم به این نتیجه رسیدم که عشق هم میتونه خط لذت آدم رو تحریک کنه، نه؟
عشق لذت بخشه، نه؟ وقتی که مزه عشق میاد زیر زبونت دیگه معتادش میشی. دیگه نمیتونی ازش فرار کنی. حتی اگر بری بیمارستان بخوابی، ترک کنی، قول بدی، قسم بخوری،..... باز هم میاد سراغت. اگر عشق و محبت حقیقی باشه، اون جایی که میسوزه، دل نیست. خط لذت آدم عاشقه
این پست تقدیم میشود به نادی عزیز به خاطر اینکه حقوق خودش رو می شناسه:
پا نوشت: این متن رو در یک فایل آموزشی مربوط به تقویت اعتماد به نفس خوندم ...
یه ماجرای عجیب تعریف کنم؟
یکی از دوستای من فیلمبردار عروسی است ... چند سال پیش تعریف می کرد که برای فیلمبرداری یک مجلس عروسی رفته بودیم، مهمانان داماد خیلی کم بودند، خانواده عروس هم خیلی کم و بسیار ساکت بودند ... عروس و داماد خیلی خوشحال و سرحال بودند و عروس سه تا دوست دختر داشت که به شکل عجیبی از سر و کول داماد بالا می رفتند و باهاش خیلی صمیمی بودند .. وسطای عروسی، دوست من با خواهر داماد کمی صمیمی شد و شروع به حرف زدن کردند. دید که خواهر داماد خیلی دمقه .. ازش پرسید " چرا اینقدر مجلس شما ساکته و بیشتر دمق به نظر می رسید تا خوشحال؟ "
خواهر داماد هم سر درد دلش باز می شه و تعریف می کنه که .... "برادر من، 3 سال پیش با یه دختر خانمی اشنا شد و ازدواج کرد. این عروس خانم چندتا دوست صمیمی داشت که همیشه با عروس و داماد بودند . .. حدود چند ماه بعد از عروسی، عروس خانم از داماد تقاضا می کنه که با یکی از این دوستاش ازدواج کنه، چون عروس و دوستش بی نهایت به هم وابسته هستند و بدون هم و دور از هم زندگی نم یتونند بکنند ... داماد که فکر می کرد این از اون امتحانات عجیبی هست که زن ها از شوهراشون می گیرند تا میزان علاقه اونها رو کشف کنند به شدت این پیشنهاد رو رد می کنه ولی با اصرار شدید و در خواست عروس و آشنایی بیشتر داماد با اون دوست، کم کم این پیشنهاد جدی میشه و بعله،...... در سالگرد ازدواج، عروس دوم به خانواده اضافه میشه،
در طول سال بعد از ازدواج دوم، دو تا عروس خانم ها از داماد در خواست می کنند که دو تا دیگه از دوستانشون رو هم که این چهار تا با هم خیلی خیلی صمیمی بودند، به عقد ازواج خودش در بیاره. برای اینکه حرف و حدیثی هم در نیاد، مهریه و این چیزا هم خیلی ناچیز در نظر گرفته میشه و این عروسی در واقع عروسی دوست چهارم بود و اون سه تا دوست عروس خانم که از کول داماد بالا می رفتند درواقع هوو های عروس بودند ...."
نکته جالب اینکه اقای داماد که وضع مالی مناسبی داشته،در یک آپارتمان چهار طبقه در هر طبقه برای هر عروس یک خانه مجزا تهیه کرده است و الان این 5 نفر در شادی و سلامتی در حال زندگی هستند
هر جوری فکر می کنی این جریان غیر طبیعی هست ولی خب اتفاقات عجیب غریب در دنیا زیاده
به تو گفتم منو عاشق نکن دیوونه میشم
منو از خونه آواره نکن، بی خونه میشم
به تو گفتم، نگفتم؟ به تو گفتم، نگفتم؟
خطر کردی، نترسیدی منو دلداده کردی
تو کردی هرچی با این ساکت افتاده کردی
دیگه از کوچه من راه برگشتن نداری
منم دوست و دشمن، کسی جز من نداری
به تو گفتم، نگفتم؟ به تو گفتم، نگفتم؟
نگفتم دل من بی اعتباره،
اگر عاشق بشه پروا نداره
نمی فهمه خطر این مرغ بی دل
قفس میشکنه میره تا ستاره
به تو گفتم، نگفتم؟ به تو گفتم، نگفتم؟
به تو گفتم اگه مستم کنی مثل پرنده
دیگه از من نپرس مستی عاشق چون و چنده
چنان دلسوخته میزنم به اسمت زیر آواز
که آوازه من راه فرارت رو ببنده
به تو گفتم، نگفتم؟ به تو گفتم، نگفتم؟
اینجاست که شاعر میگه: هی وای من!!!!! هی وای از دل سوخته عاشقا .....
این ترانه را دانلود کنید