مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

معلمان فوق العاده من!!!!!

کار کردن، فقط بستگی به توانایی های فردی آدم ها نداره، به نظرم یکی از مهم ترین فاکتورهایی که در میزان راندمان و کارایی یک فرد تأثیر داره، نحوه تعاملش با همکاران و مدیرانش هست ... 

 

من در شروع کارم با دو تا مدیر به عنوان مدیر پروژه و مجری طرح کار کردم که هر دوتاشون واقعاً بینظیر هستند. یکیشون رئیس دانشکده دوران لیسانس ،دکتر هاشمی بود که من رو معرفی کردند و  زیر نظر مستقیمش کار می کردم و  دیگری هم دکتر آخوندی، وزیر مسکن دور اول ریاست جمهوری آقای رفسنجانی و رئیس هیأت مدیره شرکتی بود که من اونجا شروع به کار کردم و در واقع رابط شرکت و کارفرمای پروژه بودند و دکتر هاشمی به همراه ایشون در اون پروژه کار می کردند و بعد از 6 ماه که دکتر هاشمی رفت من با دکتر آخوندی به مدت 4 سال کار کردم 

 

 

هر دوتاشون نسبتاً جوان، بسیار باهوش، پر تلاش، فروتن، صبور، بسیار محترم، قدردان، مذاکره کننده های  بسیار قوی و معلمان فوق العاده ای بودند ...  من از هر دوی این افراد بی نهایت چیز یاد گرفتم و بهشون مدیونم، از کار کردن تحت نظارت این افراد به خودم افتخار می کنم و فکر می کنم این خوش شانسی من بود.  کاش می تونستم براتون بگم چقدر این افراد ارزشمند هستند.   

 

 اما نکته ای که برام جالب هست، اینه که این دو نفر، توانایی بالایی درانتقال مفاهیم فکری، نحوه کار کردن و نگاه کردنشون به مسائل در کار به افراد زیر نظر خودشون داشتند و این خاصیتی هست که در ایران بسیار نایابه ....  من به تدریج در 6 ماهی که با دکتر هاشمی و 4 سالی که با دکتر آخوندی کار کردم، خیلی خوب تونستم با آموزش هاشون، اون نقشی رو که باید، ایفا کنم و در عین حال خودم هم ارتقاء پیدا کنم

 

اما خودم در حال حاضر اصلاً چنین توانایی رو ندارم. من هرجا کار کردم، بسیار خوب کار می کنم، ولی نمی تونم نحوه کار کردن و سر و کله زدن با مسائل و شیوه کار کردن رو به افرادی که باید، منتقل کنم و این باعث میشه به تدریج میزان مسئولیت های من افزایش پیدا کنه، بدون اینکه نیروی همکار مناسبی داشته باشم و این یعنی خستگی مفرط برای من 

 

این توانایی در کارهایی که با تیم سر و کار داریم خیلی مهمه، چون هیچ فردی تا ابد نمی تونه در یک جایگاه باقی بمونه و افراد هم نیاز دارند که در حین انجام کار زمینه رشد و افزایش دانش و مهارت داشته باشند تا انگیزه فعالیت داشته باشند  

 

توی ایران اغلب نیروهای متخصص و حرفه ای علی رغم سطح بالای علمی و دانش تخصصی، از نظر مهارت های کار تیمی، تعامل با همکاران و جانشین پروری سطح پایینی دارند هرچند که یک دلیل اون عدم آموزش ما است (جریان صندلی بازی در ایران و ژاپن رو حتماً شنیده اید) ولی باید قبول کنیم، این مهارت ها، مهارت های اکتسابی هستند و با توجه به در دسترس بودن اینترنت و کتاب و مقاله و افزایش سطح دانش بچه ها یه مقدار هم خودمون می تونیم دنبال این چیزا باشیم.   

 


گذشته از این حرفا دلم برای هر دوشون بی نهایت خیلی تنگ شده.  

 

دکتر آخوندی علی رغم هم سوابق صدارت و وزارتش و ارتباطات وسیع و نزدیک با سیاسیون و البته روحانیون (ایشون و همسرشون هردو  آخوند زاده هستند) بسیار فروتن است. به برنامه ریزی معتقد و پایبند و دارای اصول اخلاقی معین در زندگی و کارش هست. بی نهایت اهل مطالعه و یادگیری بود. یک خودشیفتگی به جا و مطلوب رو در رفتارش مشاهده می کنید و از سوی دیگه با همه افراد در هر سطح اجتماعی بسیار محترم و انسانی برخورد می کند. مدیر فوق العاده ای بود

 

 

 دکتر هاشمی، برای من سمبل تلاش و تعصب، کسی که برای رشد دانشگاه تهران و دانشکده فنی اون، هر تلاشی رو می کرد و هر سختیی رو به جون می خرید . کرسی استادی دانشگاه مک گیل کانادا رو داشت ولی تمام زندگیش در ایران و دانشگاه بود. برای پیشکسوتان به خصوص اساتید پیشکسوت چنان احترامی قائل بود که هیچ دانشجویی برای اساتیدش چنین احترامی قائل نمیشه ... همیشه نقشه های بزرگ برای ایران و دانشگاه های ایران در سر داشت. از 7 صبح تا 11 شب به صورت مداوم در پست های مختلف کار می کرد. یه فرد خاصی بود. دقت و ایده آل گراییش بی نهاتی بود و از همه انتظار ارائه ایده آل داشت. هرچند که مشکل تومور مغزی فعالیت هاش رو به شدت محدود کرد ولی حتی بعد از عمل در کانادا و علی رغم هشدار های دکتران، دوباره تنها به ایران و به دانشکده برگشته و داره فعالیت می کنه

 

 

چقدر من خوش شانسم که این دو تا آدم رو شناختم

 

 

 

 

نظرات 18 + ارسال نظر
نادی سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:49 http://ashkemah.blogsky.com

اساتید بزرگ ماندگار ند.

موافقم ، موافقم ....

انا سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:02 http://lapeste.blogsky.com

مطبت رو در مورد اعترافات دنبال کردم و خلاصه ای از کتاب رو مطالعه
جالب بود
اگر اهل فلسفه و کتابی تهوع رو پیشنهاد می کنم
روزهایتان پرتقالی

اتفاقاْ اول بین تهوع و اعترافات مونده بودم کدوم رو شروع کنم احساس کردم این روان تره .. اون هم تو لیست انتظاره .. ممنون از پیشنهادت . مُصر شدم که حتماْ بخونمش

بلندترین چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:13 http://www.bolandtarin.blogsky.com

اکثر ما یک حرصی داریم توی کار که نمی خوایم به دیگری چیزی یاد بدیم می خوایم همیشه خودمون باشیم و بقیه نباشند حالا به هر قیمتی
این حتی تو ورزش هم مشهوده
چرا ما معمولا تو ورزش های تیمی عقب تریم؟

اما خدمت شما عارضم که شما بزرگترین خوش شانسیت اینه که منو شناختی...
برو خوش باش!

دقیقاً گل گفتی .. ما یه کم در مورد دانشته هامون خودخواهم .. البته وقتی محیط رقابتی بر اساس شایستگی نباشه، خب آدم ها همه محتاط می شوند

در مورد خوش شانسی های من که شکی نیست، من نوشتم، "خوش شانسی من شناختن این تا آدم هست"، نه بزرگترین خوش شانسی ... اون به نام خودت ثبت شد

پیانیست چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:07 http://baharakmv2.blogsky.com

چه فرصت و شانس خوبی داشتی. امیدوارم بهتر از ایناش سراغت بیاد.

ایشالا دوستم .. آره خیلی خوب بود

منیره چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:35 http://rishi.persianblog.ir/

شاگرد خوب ! تو هم یه روزی استاد میشی .

خدا کنه منیره جونییییی

سماء چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:01 http://saamaa.persianblog.ir

سلام....
ببخشید فاطمه خانم ولی آخه یعنی ممکنه!!!؟
تا چند دقیقه بعد از خوندن مغزم ارور میداد......
ممکنه همچین آدمایی هنوز باشن تو دنیا اونم کجا؟ تو این سرزمینی که بویه موندگی ازش بلند شده اینقدر بخوان فداکاری کنن اونم برای چی؟ برای ویرانه ی به استطلاح وطن!!!
جلل خالق....
راست گفتن {لو خلیت قد خربت}
خوشا به شانس شما،دستی هم بر سر ما بکش...
و آدماهای خوب ماندگارانی هستند ابدی....
خدا عاقبتشون رو بخیر کنه و شاد باشید.

خدا عاقبت هممون رو بخیر کنه دخترکم ...

آره .. هستند .. هرچند که هیچ کس قدرتون رو نمی دونه و راحت کنار گذاشته می شوند .. ولی اینها به اون اعتقادی که دارند پایبند هستند .. امیدوارم خدا قسمت تو هم بکنه (مدیر خوب رو می گم، نعمته)

بلندترین چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:41 http://www.bolandtarin.blogsky.com

آها خوب پس از اون لحاظ اشکالی نداره!!!

خب خدا رو شکر که از من راضی هستی ...

محمد پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:47 http://www.sabz.parsiblog.com

توی این آشفته بازار مدیریتی! وجود افرادی اینچنین واقعا فرصتی است بزرگ.

شاید اگر الان باهاشون کار می کردم خیییییییییلی بیشتر از حضورشون استفاده می کردم،

فرصت که سهله .. به نظر خود من نعمت بودند

پیانیست جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:37 http://baharakmv2.blogsky.com

خوبی؟ کجایی؟ خوب باش. مهمه.

سعی می کنم بهارک ...

پیانیست شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:30 http://baharakmv2.blogsky.com

نگرانتم. کجایی؟

اومدم دوستم ...

سید محمد مهدی صدری یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:42 http://siiedmahdi.parsiblog.com/

با سلام و تقدیم احترام؛
خوشا به حالتون که با آخوند‌زاده ها پر می‌زنید :دی

شاید من آخوند زاده ای که به معیارهای من جور باشد ندیده ام ولی ایشان تنها آخونده زاده ای هستند که من توانستم باهاشون کار کنم و در مراوده قرار بگیرم، چون هچ برخورد افراطیی از ایشان ندیدم، هیچگاه جز در موارد کاری و حرفه ای که می بایست نکاتی را یاد می گرفتم و رعایت می کردم،هیچ تبشیر و تنذیری از ایشان ندیدم و هیچگاه نخواستند که مرا تغییر دهند یا به راه راست هدایت کنند

تو این مملکتی که هم می خواهند مرا زورکی به بهشت بفرستند، ایشان مرا به عنوان یک انسان که راه و عقیده خودم را دارند پذیرفتند و من به همکاری با ایشون افتخار می کنم

سماء یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:51 http://saamaa.persianblog.ir

امیدوارم ولی فقط امیدوارم....
مشکل همین جاست که کسی قدر نمیدونه و همچون استاد ماکان قهرمان چشمهایش علوی باید طرد بشن و غربت نشین بشن و وقتی مردنند قدرشون رو میدونیم و آثارشون عزیز میشه،بدا به حال جماعت مرده پرست....
شاد باشید فاطمه جان در ضمن شما رو به اسم فاطمه لینک کردم اگه دوست ندارید و اسم بهتری در نظرتونه بهم بگید عوضش کنم...

ای جان من .. امیدوار باش چون تنها دارایی ما این وزا همین امیده

در مورد اسم هم دهه چهارم یا همون فاطمه مناسبه چون همه دوستان مرا با همین دو عنوان می شناسند

نازنین یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:08 http://www.chert-pert.blogsky.com/

سلام خوشحالم که با اینجور افراد آشنا شدین و کلا در شغلتون موفقین

راستی اگه مایل هستین همدیگه رو بخونیم اطلاع بدین لینک کنیم همو

بفرمائید خانم ... خوشحال میشیم ما رو لینک بفرمائید

نازنین یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 20:23 http://www.chert-pert.blogsky.com/



مرسی عزیزمم..با افتخار لینک شدین

واقعا حرفتو قبول دارم
با وبلاگ و فیس بوک واسه آدم کار و درآمد و زندگی نمیشه ...فقط تلف کردنه وقته

امین یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:36 http://jeninediroz2.blogsky.com/

متاسفانه من تجربه های کاری شما رو ندارم
و فعلا بیکارم
البته برام جالب بود یه یه بچه اخوند میتونه این قدر خوب برنامه ریزی کنه
شاید ذهن من زیادی منفی هست

دعا می کن که بتونی وارد بازار کار بشی به نحوی مناسب .. فقط یه توصیه کوچولو اون هم اینکه خوب کارکن و زیاد ... به خصوص تو سال های اول کار ... خیلی می تونه موجب پیشرفتت بشه، البته همیشه حواست جمع باشه و نزار کس ازت سو استفاده کنه

در مورد آخوندزاده ها من هم حس و فکر تو رو دارم ... ولی دکتر یه دونه است ....

آدمک دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:22 http://www.nightthoughts.persianblog.ir

آره واقعاْ احساس کردم اینو.

یعنی وقتی با یکی کار می کنی که می دونه چی می خواد؟ می دونه تو باید چی کار کنی؟ برای خودش و برای خودت برنامه داره؟ خیلی حال می ده.

منم اینجا با یه دانمارکی کار می کنم که هر از چند گاهی آرزو می کنم کاش چند تا آدم دیگه اینطوری هم دور و برم بودن. اتفاقاْ این هم استاد دانشگاه بوده. هفت سال توی آمریکا و ۹ سال توی رم.

هیچ وقت احساس نکردم که داره منو کنترول می کنه در حالیکه کنترول یکی از کارهایی هست که هر مدیری باید انجام بده. کنترول می کنه ولی نه به اون شیوه ای که ما کنترول رو در نظر داریم و ازش می ترسیم. به موقع انگیزه می ده. به موقع حمایت می کنه و به موقع ازت فیدبک می خواد.

یعنی کلاْ حس کردم این حالت رو. هر چی که در مورد اینجور افراد بگی کم گفتی.

آخ جون .. چقدر خوب .... خیلی حس خوبیه، نه؟ پیشرفت رو آدم تو این شرایط لمس می کنه .... خدا ما رو خیلی دوست داره

میله بدون پرچم پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:36

سلام
شما هم دانشکده فنی بودید؟؟؟؟!!!!
ورودی چه سالی؟
من 71 بودم

هی وای من ..... من ورودی 79 بودم .. مهندسی شیمی ... شما چه رشته ای بودید؟

چقدر خوشحال شدم

رها از چارچوب ها جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:02 http://peango.persianblog.ir/

عجب شانسی داشتی فاطمه جونم
من هم در زمره کسایی هستم که در شغلم احساس خوش شانسی می کنم و معتقدم در مسیر شغلی شانس خدمتی آیتم خیلی مهمیه ...
بیچاره ایده آل گریان که مرگشان فرا نمی رسد مگر آنکه از تب وهم دق کنند...

آره شانس رو هستم .... البته خدا وکیلی من از هیچی کم نذاشتم واسه اینکه کار یاد بگیرم و کار راه بندازم .. ولی کار کردن با اونا شانس بزرگی بود واسه من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد