مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

من اینم.

تجربیات جدید خوبند

آدم های جدید خوبند

احساسات جدید خوب است

شفاف بودن خوب است

شفاف بودن با خودم ... شگفت انگیز است!


وقتی با خودت تعارف نکنی، تصمیمات حقیقی تری می گیری

دوره ای بوده که خودم رو از خودم جدا می دیدم

یعنی اون کسی که اون بیرون در حال گذران زندگی بود

با این کسی که درون وجودم بود و خود واقعیم بود فاصله داشت

ولی الان انگار این دوتا به هم نزدیک تر شده اند.

و این باعث میشه از تصمیماتم راضی تر باشم

احساساتم ناب تر باشه

غم هام عمیق تر و شادی هام پر انرژی تر.



دارم تمرین می کنم خودم رو همینجوری

با همه تصمیمات درست و غلطی که میگیرم

با همه هیجانات و نوسانات

با همه بچگانگی ها و ...

بپذیرم و دوست داشته باشم

حتی اگر اشتباه ترین باشه


نمی دونم این حس و این فکر خودش چقدر دووم داره

ولی اگر لحظه بعد نظرم برگشت

باز هم باید اون رو دوست داشته باشم

چون من!! اینم.








شباهت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پرده افتاد!!!

هفته پیش برای انجام کارهای اداری و استخدامی شرکت جدید

کلی فرم و مصاحبه و این جور چیزا رو از سر گذروندم

یه جا ازم پرسیدن: مجردی یا متأهل؟

هنگ کردم.

خودمو جمع کردم و گفتم: متارکه کردم.


صدای خانومه محو شد و تصویرش ازم دور می شد

اولین بار بود این کلمه رو جایی به کار می بردم.

متارکه ..متارکه ... متارکه


همیشه به این موقعیت فکر کرده بودم

اینکه وضعیت تأهلم رو چی باید بگم

ولی حالا که باید اذعان کنم به واقعیت

تلخیش و سختیش راه گلوم رو بسته

واقعیت ها وقتی پیش می آن و رخ میدن

حال و اوضاع اونجوری که فکر می کنی و پیش بینی کردی نیست



احساس می کردم یه چاله توی سینه ام ایجاد شده

احساس کردم تنها هستم

احساس کردم جدا افتاده هستم

احساس کردم یه قطعه جدا افتاده از یک کُل شده ام


پیش خودم تکرار می کردم: متارکه، متارکه

من ترک کردم یا اون منو ترک کرد؟

من ترک کردم یا اون منو ترک کرد؟


نمیتونم، نمی خوام به جواب این سوال فکر کنم

نمی خوام براش جوابی داشته باشم.

توی ابهام و تاریکی بودن انگار تحملش برام آسون تره

انگار می تونم راحت تر با قضیه کنار بیام

انگار مجبور نیستم مسئولیتش رو بپذیرم

حتی اگراون مسئولیت فقط 1% باشه


ولی پرده ها یکی یکی دارند می افتند

و با افتادن هر پرده، یک شعاع نور روی واقعیت می افته

اولیش با بیان این واقعیت افتاد

بعدی ها هم به تدریج می افتند

اون وقت توی روشنایی، من باید با این سوال روبرو بشم

باید مسئولیتش رو بپذریم



فکر میکنم، به یاد می آرم،

 خاطرات مثل برق و باد ز جلوم می گذرند

از لحظات اول تا آخرین لحظات

خوب و بد، تلخ و شیرین

باید به جواب فکر کنم

....

من ترک کردم، ولی زمانی که احساس کردم تنها شده ام

شاید ناآگاهانه و بدون غرض، ولی من تنها شدم، 

بعد من آگاهانه تصمیم گرفتم که ترک کنم.



توی این روابط، هیچ وقت مسائل یک طرفه نیستند

هرکس یه جای کار نقشی داشته و سهمی.

واقعیت اینه که رابطه ها ابتدا تَرَک می خورند و تَرَک ها،

باعث جدایی قطعات می شند.  





تابلو جدایی اثر Tomasz Alen Kopera


صاایران، هر روز بهتر از دیروز

امروز اومدم ماهان

روز اول .. فعلاً پاره پوره می آم تا اینکه از اول تیر درست و درمون بیام

ولی حالم خوبه

استرس ندارم، فکر می کنم کاری هست که من از پسش بر می آم

از نظر حجم کار و به خصوص حجم مسئولیت

خیلی کمتر از همه جاهای دیگه ای که بودم

شاید هم بعد از 9 سال کار کردن

یاد گرفته ام که چطوری با محیط های جدید کنار بیام

که استرسم کمتر باشه

که از کجا باید شروع کنم

شاید هم شرایط کاری اینجا شرایط مناسب تری در مقایسه با جاهای قبله


بعد از همه تنش های سه سال گذشته،

احساس می کنم آرامش و بهبود وضعیت کار

حداقل چیزیه که حقمه

آدم ها تو این محیط آرومند

ظاهرشون پر تنش و عصبی نیست



دو سه تا خواننده جدید به خواننده های وبلاگم امسال اضافه شده اند

خواننده های قدیمی تر که بهشون ارادت خاصی دارم

امروز فهمیدم که نیکادل هم ایران نیست

دلم گرفته

چقدر تو کشور خودمون تنهاییم




تنهام نذارین.. شماهایی که منو می شناسین!!!!

هوای اردیبهشتی من!!!!

خوب خوبی هااا ..اما یه دفعه

یه پیغام

یه تماس

یه خبر

....

بغضت که تموم نمیشه هیچ،

چشمات میشن چشمه اشک

دلت میشه انبار غم


حال عمومیم خوبه هااا، ولی امان از حال خصوصیم!!!



------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

باز یه بغضی گلومو گرفته

باز همون حس درد جدایی

من امروز کجامو

تو امروز کجایی؟؟