ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
دیروز سر یه موضوع کوچیک از ساعت ۱۰:۳۰ صبح تا ساعت ۵ عصر نه همدیگر رو دیدیم نه با هم حرف زدیم اون هم یه روز تعطیل توی یه خونه ۹۰ متری،.... امروز هم که رفته سر کار...
مرد هم اینقدر یخ زده؟ خدایا وقتی که احساس رو تقسیم می کردی من که سر صف بودم، این کجا بود؟ لابد مثل همه مردای ایرونی تو صف خودشیفتگی ...اه اه اه ..
از دستش عصبانی هستم ..... دیشب به مامان من گفته امروز منو بکشونه پیش خودش که آقا از سر کار می آد خونه تنها باشه، چون سرما خورده می خواد استراحت کنه ...حالا استراحت کردنش هم میبینیم ... میشینه پای کامپیوتر، یوتیوب و کوفت و زهرمار .... دیدم امروز مامانم سر صبح زنگ زده که امروز بیا پیش من لوبیا پلو درست کرده ام با هم بخوریم، مامان من هم که معلوم نیست تو تیم کیه؟ ...
البته گزینه های دیگه ای هم براش محتمله، از جمله اینکه زیر سرش بلند شده باشه، یا اینکه معتاد شده باشه یا اینکه درگیر قمار بازی و شرط بندی شده باشه ... خب تا وقتی که دلایل عینی در مورد هر کدوم به دستم نیاد همشون رد هستند و گزینه بی احساس بودن و یخ زدگی در صدر قرار داره ...
هلیا به من بازگرد!؛
و مرا در محبس بازوانت نگهدار
و به اسارت زنجیرهای انگشتانت درآور
که اسارت در میان بازوان تو چه شیرین است
سپر باش میان من و دنیا
که دنیا در تو تجلی خواهد کرد
بر من ببند چون سدی عظیم
که در سایه تو من دریاچه ای نخواهم بود، آسمان دائم اردیبهشت خواهم بود
هلیا!؛
من هرگز نخواستم از عشق ، افسانهای بیافرینم؛
باور کن!؛
من می خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم – کودکانه و ساده و روستایی.؛
من از دوست داشتن، فقط لحظهها را می خواستم.؛
آن لحظههایی که تو را به نام می نامیدم.؛
.........
من از دوست داشتن تنها یک لیوان آب خنک در گرمای تابستان می خواستم
من برای گریستن نبود که خواندم.؛
من آواز را برای پر کردن لحظههای سکوت می خواستم.؛
من هرگز نمی خواستم از عشق برجی بیافرینم، مه آلود و غمناک با پنجرههای مسدود و تاریک
دوست داشتن را چون ساده ترین جامه کامل عید کودکان می شناختم.؛
هلیا!؛
تو زیستن در لحظهها را بیاموز
و از جمیع فرداها پیکر کینه توز بطالت را میافرین!؛
...
و من دیگر برای تو از نهایت، سخن نخواهم گفت.؛
که چه سوگوارانه است تمام پایان ها.؛
برای تو از لحظههای خوش صوت
از بی ریایی یک قطره آب – که از دستت می چکد
و از تبلور رنگین یک کلام
و از تقدس بی حصر هر نگاه – که می خندد
برای تو از سر زدن سخن می گویم.؛
رجعتی باید هلیای من!؛
رجعتی دیگر باید
به حریم مهربانی گل های نرم ابریشم
به رنگ روشن پرهای مرغ دریایی
به باد صبح
که بیدار می کند
چه نرم، چه مهربان، چه دوست.؛
رجعتی باید هلیای من!؛
به شادمانی پرشکوه اشیا
برگرفته از کتاب "بار دیگر شهری که دوست می داشتم"؛ از مرحوم نادر ابراهیمی
نکته اول برای خوانندگان عام: می دونم که خیلی دارم اینجا غر میزنم ...ولی دل می خواد ..اون قدر غر می زنم که یا اوضاع درست باشه و من دیگه غر نزنم، یا اینکه من خالی بشم و خسته بشم از غر زدن یا اینکه ....
نکته دوم برای خواننده خاص: متن "هلیا" برای تو است ... امیدوارم بیای و بخونی ....
نمی دونم چی بگم عزیزم
)
چون نمی خوام مثل خیلی از ایرانیای دیگه بشم مشاور خانواده در حالیکه خودم اصلا تو باغ نیستم...
فقط می تونم بگم
غر تا پابرجاست ما زنده ایم!!!
(آخه خودم هم خیلی غر می زنم
غر می زنم پس هستم ...

سوال بعد هم اینه که آیا شما فکر میکنی دعواهای زن و شوهری میتونه سر مسائل بزرگ هم اتفااق بیفته؟ در توضیح این مساله باید عرض کنم که خیر. پاسخ منفیه. دعواهای بزرگ کار رو به طلاق میکشونه. این مسایل کوچیک هستن که دعواهای مستمر و دایمی رو میسازن.
نکته آخر هم اینه که: الهی من فدات.
اول اینکه به سادگی .. خونه به دو جبهه تقسیم شد .. جبهه اتاق کار و جبهه سالن و آشپزخونه و اتاق خواب که معلومه جبهه دوم مال من بود در ضمن نهار خورده نشد و برای شام هم رفتیم مهمونی ...
فکر کن چنان نسبت به هم بی تفاوت بودیم که راننده تاکسی ها نمی فهمیدن ما با هم هستیم و هی اون می گفت آقا دو نفر حساب کن

قابلمه روی اجاق قرار گرفت که آتو دستش نیافته
در مورد مسائل کوچیک و بزرگ ... والا تا حد زیادی حرفت رو قبول دارم ولی مثال نقض هم داریم
نکته آخر اینکه: قربون تو با همه مهربونی هات و صداقتت
من فضولی نمی کنم. اما اگه می خواد تنها باشه یه مدت بزار تنها باشه. عصبانی هم نشو فرصت خوبیه برات تو هم کمی بدون اون بودن را تجربه کنی.
سعی می کنم ...
سلام...
"رابطه مان آن قدر سرد شده که دیگر میتوانیم با خیال راحت کولر را خاموش کنیم!!!
اینگونه در هزینه های زندگیمان هم صرفه جویی خواهیم کرد...."(میلاد تهرانی)
اینم نظر یه خواننده ی عاااااام...
شاد باشی.
دعا کنید سرما زودتر رفع بشه و تابستان دوباره از راه برسه (البته تو رابطه ما)
خواننده های عام هم دسته بندی دارند ها ...
مواظب ارتباطاتتون باشید !
این یعنی یک زنگ خطر !
اینجا شاید یه سادگی نوشته شده ولی واقعاً زنگ خطر به صورت دائمی داره برای ما می نوازه ... زیر همه فشارهای اجتماعی و مالی، سالم و شاد زندگی کردن واقعاً دشواره .. دعا کنید برایمان
من قبلاً امتحان کردم،زن ها هم اگر زیادی بخوای بهشون بچسبی خوششون نمیاد،حداقل اونایی که من دیدم،مرداشم همینه،بذارید هر از چندی یه نفسی به تنهایی کشیده بشه.این جوری قدر با شما بودن هم بیشتر دونسته میشه:)
به طور جدی اگر بگم،بار دیگر شهری که دوست می داشتم،کتابی بود که منو به کتابخوانی علاقه مند کرد .
من می خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم – کودکانه و ساده و روستایی.
این قسمتش واقعاً دوست داشتنیه!
این کتاب بری من هم مثل قرآنه ... خیلی از قسمتاش دوستداشتنیه
خیلی ها بهم این رو می گن ... بزارید ببینم چی میشه
اصلا قصد فضولی و ناراحت کردنتون رو ندارم اما باید بگم که مواظب باشید سوت پایان این بازی در پایان ۹۰ دقیقه زدن نشه ..
چرا که تجربه نشون داده تداوم ان حس به دادگاههای خانواده و اجرا گذاشتن مهریه و ... منتهی خواهد شد !
به نظر من حتما حتما حتما به یک مشاور مطمئن و باتجربه مراجعه و با طرح مشکلاتتون، به تداوم ارتباطات و گرم شدن فکر کنید.
ممنون از توصیه ها
عزیزم شما غر بزن کیه که بخونه؟؟//
البته من خوندم چون با جون و دل عاشق فضولی هستم.



الهی نبینم اون روزی رو که ناراحت باشی. و همیشه این شکلی باشی
نمیدونم جزو کدوم خواننده هات هستم؟
راستی کتاب بار دیگر و چهل نامه کوتاه نادر ابراهیمی بخش بزرگی از زندگی من رو تشکیل میدهند.
هلیا! بازگشت محبت را خراب نمیکند.
کاش هلیای من اینقدر سنگدل نبود.
شادباشی.
کارینو جانم ... من هم باهات موافقم که بازگشت محبت رو خراب نمی کنه ...
باشه
من هم با اون دوتا کتابی کلی زندگی می کنم ...
امیدوارم قیافه تو ه همیشه این شکلی
سلام....
،
پست جدید گذاشتم اگه سرحالی تشریف بیار در غیر این صورت خودم حسابی مودم چرخیده بیشتر حالمو نگیر
آشتی کردین بیا!!!!!!!!!!
شاد باشی...
بارون خورده را جدی نگیر. فاز منفی میزنه. معلوم نیست از تجربه کی صحبت می کنه. تجربه خودش؟
فاطیما میره مهریه اجرا میزاره چون شوهرش یک بگو بگو داشته؟ یعنی زن و شوهر ها هیچ وقت حرفشون نمیشه؟ هیچ وقت قهر نمی کنن؟
پدر مادر شما هیچ وقت حرفشون نشد؟ پدر مادر من؟ پدر مادر بارون ؟ هرکی از دست شوهرش ناراحت شد و دلش گرفت شما چنین نظراتی میگذارید؟
حالا یکی متاهله بیاد این رو بگه. یکی از همسرش جدا ده بیاد اینو بگه. شما که هنوز ازدواج نکردی چرا دل مردم را خالی می کنی.
خانواده هایی که معتقد هستند مهریه شون را به همسشون پرداخت کردند یا می کنند. من نمی دونم فاطیما مهریه اش چقدر بوده. گرفته نگرفته. اما بعد دوسال ازدواج چنین حرفی به یک دختر نازنین زدن خیلی زشته.
به این بارون خورده بگو خیلی از دستش ناراحت شدم. حالا بیاد وبلاگم تا بهش بگم
آهای!
آهای آقا کاوه!
کجایی؟اعصاب آبجی ما رو به هم می ریزی؟حال خواهر ما را می گیری؟کلافه اش می کنی؟
آبجی اگر خیلی از دستش ناراحتی بیایم کلی گرد و خاک راه بندازم !
...
جدای از شوخی،خواهر من نمی دانم در مواردی از این دست چه می توانم بگویم و یا آیا اصلا چیزی هم می توان گفت.درگیری بین دو فرد طبیعی ست و شاید گفتمان و به دنبال نقاط مشارک گشتن و تمرکز بر روی اشتراکات بتواند آنها را به هم نزدیک کند.چنین چیزی نیاز به گفتمان دارد.راه حل های فردی مثل من هم در این گونه موارد بی اغراق(جسارتا ً) زرت و پرت اضافه ست.هم شما خود افرادی عاقل هستید و هم قضاوت نیاز به اطلاعات کافی دارد و هم راه حل دادن نیاز به تخصص و تجربه دارد که من در خودم نمی بینم.
...
خواهر شما هر وقت دلت خواست بیا و دردو ودل کن.ما هم فاتیما را می شناسیم و می دانیم ابدا دختری لوس نیست.چشممان کور می آییم و می خوانیم و اگر کمکی خواستی قدر بضاعتمان در خدمتیم.
...
نوشتی از نادر و کردی کبابم.
سلام

غرغر عالی مستدام
و همچنین امان از این موضوعات کوچک! دقت کردی موضوعات بزرگ مثل هلو که داخل گلو می رود حل می شود اما موضوعات کوچک...
سعی کنید موضوعات کوچک را جمع کنید و وقتی بزرگ شد به بایگانی حواله کنید یا دایورت...
بالایی میتونه یه نظر باشه ...و این هم یک نگاه دیگه :

فاطمه جون اینجا همه ی متاهلین و متاهلات کارکشته و با تجربه ان . همه ی این صحنه ها رو با همه جزئیات میدونن . وقتی میان موخونن یاد خاطرات خودشون می افتن . پس بزن اون غر قشنگه رو .
و اما بعد ... این مدت زندگی مشترک شما کوتاه هتر از اونه که بخوای از عاقبت این جور مشکلات بترسی . حالا مونده تا همو پیدا کنین . فقط خدا کنه تو این راه خسته نشین . هیچ کدومتون .
غر یادت نره ...
خوش باشی عزیزم
وٍلش کن پسره ی از خود راضیه ... خودخواهه ... من مره قوربانه ... خوشیفته رو ... ولش کن خواهر ... به خودت برس جوونی به حضرت عباس !! حیفه تو نیست موندی به پاش !
منظور از بالایی ... این دومی هستش . نمیدونم چرا کامنت دونیت خوردش دوباره نوشتمش
nemidunam nadere ebrahimi vaghti dasht in ketabo minevesht tu ch sharayeti budhata khundane dobaraash mano b sharayeti mibare ke nemidunam chie
ch berese bekham shoru konam benevisam
to ham nakhunesh
...
حتی اسم این کتاب غم دنیارو می ریزه تو دلم...
حتی اسمش رو هم نیار...