مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

ایده آل من!!!!!

دلم تنگ شده

واسه اون وبلاگستان شلوغ که هر روز هم سر می زدی، باز هم عقب بودی

دلم واسه نوشته های پشت سر هم و کامنت های پشت سر هم تر تنگ شده

دلم میخواد ببینمتون

رها، مترجم دردها، پیانیست، ماهی، یار افتاب، قوری، و همه بقیه ها

دلم میخواد بشینیم حرف بزنیم

از تجربه ها، خاطرات، خوشی ها، ناخوشی ها،

کتاب، فیلم، موسیقی، مسافرت

زندگی، عشق، منطق، انصاف، عدالت

انسان، آینده، گذشته، حال ...


وای من با شماها همیشه حرف دارم

باهاتون پر میشم

خالی میشم

لبریز میشم



دلم واسه همه دوستام تنگه

واسه اونهایی که باهاشون حرف داری بزنی

اونهایی که می تونی باهاشون گریه کنی

می تونی دلت بسوزه

می تونی عصبانی بشی

می تونی به هم بریزی و در نهایت


وقتی ازشون جدا میشی

آرومی، خوشی، لبریزی و در عین حال خالی هستی


دلم می خواد تو این هوا به کار فکر نکنم، به حقوق، به مرخصی، به وظایف خانوادگی

به تمیز کردن خونه، به تاکسی گرفتن،

به هیچ کدوم از باید های روزمره فکر نکنم


فقط با دوستام باشم،

چایی بنوشم،

راه برم،

نفس بکشم

بخندم

حرف بزنم

بنویسم

بخونم

....

زندگی کنم

نظرات 11 + ارسال نظر
بهارک شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 15:31

چرا آتیش به جونم زدی؟ من که خیلی وقته به دلیل این که خیلی وبلاگستون رو دوست داشتم مجبور به ترکش شدم. چون از بس محیط دوست داشتنی و خوب بود برای زندگی بچه هام وقت نمیذاشتم... کاش میشد دوباره دور هم باشیم.

گل به جونت ..جونت سلامت

بهارک شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 15:33

راستی قوری کجاست؟ یلدا بلندترین... یادش بخیر چقدر بامداد رو دوست داشت و هی منو مادرشوهر خود خطاب میکرد... فانی هم که فنا شد... من موندم و منیر بابا. خودت هم کم پیدا شدی...

اصلن از قوری خبر ندارم و دلم براش تنگ شده ... من که الان دیگه خب می نویسم

بهارک شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 15:37

مرسی که اسم منو هم آوردی. البته به مدد اون همه پست که در یک روز هوا میکردم هر وقت اسم وبلاگ میاد همه یاد من میفتن... ولی تو لطف داری.

دختر جان تو خوب می نویسی ..زیاد یا کمش مهم نیست ..تو یه جوری می نویسی که آدم انگار داره باهات زندگی میکنه ..تو اولین کسی بودی که اومدم دیدمت ... پس برای من واقعاً عزیزی

ماهی یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:39 http://binoo.persianblog.ir

نگارنده جانم از دلِ من گفتی... بریم؟

بریم عزیزم ..برات پیغام گذاشتم ..در خدمتیم

منیر یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 22:29

منم بازی

عزیزم ..جای تو رو هم خالی می کنیم ... می تونیم یه جوری برنامه ریزی کنیم با یه وب کم تو هم باشی توی بازی ..خوبه؟

بهارک سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:49

چی بازی منیر بابا؟ منم میخوام. اگه بهتون خوش بگذره و به من نگید روتون اسید میپاچم. تابستون کلی با هم بودین جای من خالی بود

هی وای من!!! پیانیست با قلب مهربانش اقدام به اسید پاچی می کند ..فک کن ...

راستی یلدا رو پیدا کردم. می خواد دوباره وبلاگش رو راه بندازه ..قرار شده هر وقت نوشت خبر بده

یک لیلی چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:51 http://yareaftab.blogsky.com

برین فاطمه. برین و جای منم خالی کنین. امروز همه اش با من بودی.

آخ چقدر من دیر تو رو پیدا کردم ..اینجاست که باید گفت حیف!!!!

ندنیک چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:58 http://blue-sky.persianblog.ir

همه اون تاکسی گرفتن ها - خونه تمیز کردن ها..عجله داشتنها خود زندگیه

من اون یکی وجوه زندگی رو بیشتر می خوام ..لطفاً وقتش رو بیشتر کنید

سید محمد مهدی صدری پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 18:24

با سلام و تقدیم احترام

بهارک شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:45

سلام به یلدا بگو مادرشوهرت با ساتور منتظرته.

میله بدون پرچم شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 15:11

سلام
یادش به خیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد