مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

نیاز دارم به تغییر!!!!!


به حال و روزم نگاه می کنم

هر روز کلی حسرت و غر و با خودم زمزمه می کنم

با خودم به هر طرف می کشم

آخر شب خسته و داغون، عین آوار توی رختخواب می افتم


بعضی از رفتارهایی که از سن 20 سالگی همیشه بهم ضربه زده اند رو

دائم تکرار می کنم

چون برام راحت تره، چون تغییر سخته

چون می دونم نتیجه این رفتار اینه که من آخرش یه حس سرخوردگی آشنا

در درونم احساس می کنم

به خودم حق میدم دلم واسه خودم بسوزه

دنیا رو مقصر بدونم

تربیت پدر و مادر، بخت، اقبال، شانس

همه چیز رو مقصر بدونم



آره!!!من یه مدلی ام که تعداد آدم های کمی مثل من هستند

آدم های کمی مثل من با سر توی روابط می روند

آدم های کمی مثل من از همه چیزشون مایه می گذارند

برای روابطشون، برای کارشون، برای دوستانشون، 

آدم های کمی اینقدر کلاً درگیر دنیا هستند

من می خوام استایل خودمو حفظ کنم

ولی دهنم داره صاف میشه، پدرم داره در می آد


خسته شدم از این وضعیت

می خوام تغییرش بدم

از این خستگی و ناکامی دائم

واقعاً خسته ام


دنیا فعلاً همینه

من هم که جرأت خودکشی ندارم

یا الان هنوز اونقدر داغون نیستم که این کارو بکنم

پس باید یه کم کوتاه بیام از مواضعم


می خوام آهنگ های غمگین رو بزارم کنار

فیلم های غمگین، آدم های غمگین

می خوام شاد باشم

می خوام بخندم

می خوام از کوچکترین فرصت برای شاد بدون لذت ببرم

از شادی های کوچک سطحی استفاده کنم

می خوام قوی باشم

می خوام از این حس قربانی بودن دائمی خلاص کنم خودم رو


دیگه حاضر نیستم به مرگ بگیرم که به تب راضی باشند

برای هر چیزی به اندازه ای که برایم مایه بگذارند، مایه می گذارم

هرچیز و هرکس که حالمو بد کنه میذارم کنار

فراموشش می کنم


تغییر خیلی سخته

سن 32 برای یه همچین تغییر بنیادی

سن شاید چندان خوبی نباشه

ولی اگر من قویم، اگر تا الان موضعم رو حفظ کردم

حالا این قدرت رو در جای دیگه به کار می برم

جایی که برام فایده داشته باشه



به قول داروین (که خودم این نقل قولش رو خیلی دوست دارم)

قویترین ها و تندترین ها نیستند که در دنیا باقی می مونند

بلکه اونهایی باقی می مونند که انعطاف پذیر ترند



نظرات 5 + ارسال نظر
بهارک پنج‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:50

از همه بیشتر با اون قسمت آهنگ های غمگین رو کنار گذاشتن موافقم. دور بریز همه شون رو. چرا باید این همه غم تو دلمون باشه.

چشم .... شوما جون بخواه این که چیزی نیست

مترجم دردها شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 22:45 http://fenap.blogsky.com

سلام بر فاتیما
این زندگی لامصب فراز و نشیب فراوان دارد،لحظاتی غم،لحظاتی شادی.
من باور دارم که بخش زیادی از غم و غصه ما بر فرد تحمیل می شود و در عمل ما زیاد مقصر نیستیم.فراوان هستند افرادی نیرومند که در شرایط فلاکت بار هم از پا می افتد، و کمتر هستند افرادی که در شرایط مساعد احساس بد بختی بکنند.وضعیت اقتصادی آشفته،محدودیت های اجتماعی،سختی های زندگانی،شهروندان نئاندرتال و... به راحتی هر یک می توانند یک حس خوب را به حسی آمیخته با مشقت و دو دلی همراه کنند.مروری داشته باش بر فاصله دو پستی که نوشتی.

با این حال من چون روحیه ات را می شناسم می دانم که سفر رفتن ماجراجویی آرامت می کند،پیشنهاد می کنم برنامه هایی از این سنخ را بیشتر در برنامه ات بگنجان

مترجم جان!!! گاهی از شدت تفاوت حس و حال هایم تعجب می کنم ... تو درست می گویی ..سفر رفتن های ماجراجویانه بدجوری سطح انرژی منو متعادل می کنه، چه سطح بالا رو و چه سطح پایین رو ... ممنون از دقت نظرت

ویروس جمعه 17 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 14:47 http://virut.blogfa.com/

کمی انعطاف از تغییر خیلی راحت تره.یعنی اول من می خوام با منعطف بودن شروع کنم

جهت انعطاف هم مهمه ..من یکی از همون رفتارهایی که میخوام ترکش کنم، انعطاف زیادی در مقابل درخواسته ای آدم هاست

ماهی جمعه 17 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 21:54 http://binoo.persianblog.ir

تغییر درد دارد نگارنده جانم، اما مثل درد عضله بعد ار ورزش شیرینه سن مهم نیست تصمیم مهمه.

دوستم آرزو کن که عزمم جزم بماند

خانوم گل یکشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 01:43 http://hamehichkas.blogfa.com

وبلاگتو دوس دارم. حرفات آشناست برام نومزاد جانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد