مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

حال می کنم حاااااال!!!!

4شنبه شب رفتیم شمال با 3 تا از دوستام

سفری بود که به جور شدنش چشم امید نداشتم

واقعاً خوش گذشت


3 تا رفیق صمیمی و همدل و خوش سفر

آدم هایی که باهاشون نه تعارف داری، نه باید براشون کلاس بزاری

آدم هایی که جلوشون خودت رو سانسور نمی کنی

هرچی دلت می خواد می گی و قضاوت نمیشی


جاده چالوس خلوت و رامسر خلوت

جنگل دالی خانی با بارون، جیپ رو باز

سرما و لرزیدن، خنده های مستانه و بدون سانسور

آهنگ های عالی و منظره های عالی و بی نظیر

خونه محلی، بخاری هیزمی

چایی و کته و کباب


همه چیز محیا بود برای شادی و آرامش و تمدد اعصاب

زمین گذاشتن بار روانی هفته های گذشته

تجدید قوا و حس خوب و امید به زندگی


به جرز دیوار خندیدیم و از هر لحظه یه خاطره ساختیم

کلی عکس گرفتیم و خوش بودیم


دوست نداشتم تموم بشه

وقتی تابلوی کرج 55 کیلومتر رو دیدم

و فهمیدم تا خداحافظی با یکی از این رفقا

تا پایان سفر و تا پایان این خوشی

فقط 55 کیلومتر مونده

یه دفعه دلم غصه دار شد

انگار نه انگار 2 روز کامل همه غصه های دنیا رو گذاشته بودم کنار


امروز صبح علی رغم خستگی

وقتی از خواب بیدار شدم و زدم از خونه بیرون

حس سبکی و شادی داشتم

حس انرژی و انگیزه برای فعالیت

برای اینکه کار کنم و زمان بگذره

تا یکی دیگه از این روزای خوش برسه


شاید تنها انگیزه برای ادامه زندگی

امید به تجربه مجدد همین خوشی هاست

که مزه ملس و خوشش

تا همیشه زیر زبونت باقی می مونه

اونجوری که می تونی چشمات رو ببندی و یادآوری کنی و

دوباره آب دهنت از این خوشمزگی راه بیافته



دوستانی که حالم رو پرسیدید و نگرانم بودید

نگران نباشید

حالم خیلی بهتره

و به احترام همدلی‌تون بر می خیزم و کلاه از سر بر می دارم




نظرات 5 + ارسال نظر
ماهی دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:09 http://www.binoo.persianblog.ir

چه خوب که خوبی بانو . همیشه به سفر با یار موافق.

مرسی دوست جان!!!! خدا فراغ خاطر قسمت همه کنه

آتوسا دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 17:42

واااای چه تجربه خوبی!!! بدون سانسور رو پایه ام بدجور!! این سانسورها آدم رو خفه می کنه!!
خیلی خوشحال شدم!! اصلا آدم باید هر هفته از شهر بزنه بیرون!!

واقعاً ..از شهر باید زد بیرون!! هر هفته، هر موقعی که شد ....

الهه سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:12

دلم خواست!! شمال میریم اما جیپ رو باز نداریم خب

عزیززززم ... شوما مست می عشقی!!! جیپ رو باز می خوای چی کار؟ حالا ایشالا قسمت بشه، راستش مال دوست خودم نبود اونجا یه آشنا باخودش آورد ما رو چرخوند، وگرنه بهت می گفتم بیا بریم برات جور کنم ...

بوس بوس بوس به عروس خوشگلم!!!!

فرزانه چهارشنبه 8 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 00:16 http://www.elhrad.blogsky.com

پاییز شمال دیوانه می کند آدم را
همیشه به سفر و حااااااال

جای همه دوستان خوب و باحال خالی ..دیوانه شدم واقعا! ...دلم میخواست فریاد بزنم همش

یک لیلی چهارشنبه 8 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:25 http://yareaftab.blogsky.com

عاشقتم. حال کن دخترم. بعد از این سن و سال دیگه همه اش باید بگیم یادش به خیر! والا!

دقیقاً .. می خوام خاطراتم بیشتر از حسرت هام باشه

دوستت دارم در ضمن!!! محض یاد آوری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد