مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

روزنوشت


این مریضی حسابی بی حالم کرده

سرفه های وحشتناک حسابی کلافه ام کرده اند. دوست ندارم حرف بزنم، دوست ندارم آدم ها رو ببینم

در عوض دوست دارم بنویسم،

پنج شنبه و جمعه می گیرم می خوابم. نیاز به استراحت درست و حسابی دارم.

استراحتی که فقط شامل خواب نباشه، تنم آروم باشه، مغزم آروم باشه، روحم آروم باشه ... نمی دونم این دو روز میشه؟


کار خوبه، ولی خسته کننده میشه بعضی از روزا. در عین حال که دست تنها هستم.

دلم می خواست یه تیم بودیم که با هم کار می کردیم. من آدم تیم و گروهم. مغزم توی جمع بهتر گرم میشه و کار می کنه

ایده های دیگران برای من همیشه راهگشا است ولی شرکت فعلاً قصد اضافه کردن نیرو نداره


نمی دونم تأثیر سن و ساله، یا خستگی های روحی که باور دارم زن ها باید کار پاره وقت داشته باشند

سال های دورتر، چنین فکری نداشتم، خودم هم خیلی کار می کردم

توی این یک سال اخیر، شدیداً دلم میخواد کارم پاره وقت باشه ولی توی زمینه شغلی من، منابع انسانی،

زمانی می تونی پاره وقت بشی که تجربه آن چنانی داشته باشی و بتونی در قالب مشاور کار کنی یا پروژه پیاده کنی 


به سرم زده پاشم از تهران برم یه شهر کوچیک، یه کار ساده مثل منشیی چیزی پیدا کنم

در عوض ارامش بیشتر داشته باشم، اب و هوای سالم داشته باشم، کارم سبک باشه

به خودم برسم، به افکارم، به کتاب خوندن هام، به روابطم حتی فکر می کنم بهتر خواهم رسید

تا این زندگی شلوغ پر از خستگی و محیط الوده


این نمی دونم های زندگی تا ابد ادامه داره


نظرات 5 + ارسال نظر
ماهی چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:16 http://binoo.persianblog.ir

سلام نگارنده جان
تو در حال مریضی درگیر این افکاری من سالمم و هرروز به همین هایی که نوشتی فکر می‌کنم اما غیرت زنانه‌ام باعث می‌شه که نگم دلم کار پاره وقت می‌خواد، که البته پیدا کردنش از کار تمام وقت خیلی سخت‌تر شده ممنون که گفتی.
امیدوارم خیلی زود سلامتیت رو بدست بیاری.

سلام ماهی جان

خوش اومدی ..ببخشید که مریضم، اسباب پذیرایی آماده ندارم.

آره قبول دارم توی سلامت هم همین فکرا رو دارم ... کار پاره وقت تقریباً نیست ... نمی دونم چرا اینجوریه ولی خسته شدم واقعاً

ممنون که برام ارزوی سلامتی می کنی .. من هم ارزو می کنم که گرفتار این بیماری نشی

یک لیلی پنج‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 22:41 http://yareaftab.blogsky.com

سلام فاتیما. استراحت کن عزیزم. امیدوارم زودتر خوب شی. زندگی توی تهران مثل باتلاق می مونه. اینقدر بهش عادت می کنیم که دیگه نمی تونیم توی شهرستان زندگی کنیم. شاد باشی و سالم.

سماء چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 17:35 http://saamaa.persianblog.ir

داری پیر میشی....

بهارک چهارشنبه 10 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 23:05

بیا پیش من. البته ساری همچین هم مشکلات کمی نداره. ولی بهتر از تهرانه. تهران که میام غصه ام میگیره برای مردمش. دلم براشون میسوزه. من محل کارم روستاست. ولی تا اونجا که تازه باید از یه اتوبان هم رد بشم هفت دقیقه راهه. باورت میشه؟ خودم خنده ام میگیره. با سرعت 110 تا توی اتوبان شمالی و هوای آنچنانی که هم من دانم و هم تو... آدم تو هر سن و سالی که باشه عاشق نشه خری چیزیه... خیابون فرهنگ مون هم که دو طرف پر از چنار... اوف عشقه... پاییز فقط پاییز شمال. به چز سرفه های بچه ها.

بهارک چهارشنبه 10 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 23:06

هوس کردم پست بذارم واسه اش...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد