مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

دل از تو کندم ولی ندانم /// اگر گریزم کجا گریزم /// وگر بمانم کجا بمانم

دیشب من توی ابرها بودم، میزان آدرنالین خونم به قدری بالا بود که ساعت 2 نصفه شب هنوز خوابم نمی برد

خوشحال بودم، ذوق زده بودم، امیدوار بودم

حس پیروزی داشتم، حس امید،


وقتی فوتبال برنده شد و بازی صربستان رو بردیم این حس ها کم کم زنده شدند و با بازی دیشب ایتالیا

انگار که شادی از سرم به بیرون فوران می کنه



والیبال برام ارزشمند تر از فوتبال بود، چون می دونم زحمتی که این بچه ها می کشند

رفتار و منش حرفه ای که دارند و سطحی که در آن دارند مسابقه می دهند

دقیقاً عین برد ایتالیا در مسابقات جام جهانی است

پس ارزش کار این تیم خیلی بیشتره


از خود مبحث ورزش که بگذریم

برای من همه این موفقیت ها، نشانه ای از امید به آینده است

آینده روشن تری برای مملکت، با تلاش و کوشش همه

و در عین حال، بند دلم رو به این آب و خاک محکم تر میکنه

بندی که در 4 سال گذشته، به شدت ضعیف شده بود

و من برنامه ریزی کرده ام که این بند را ببُرم و بروم


دو روز پیش متن یک لیلی رو خوندم

بی نهایت باهاش حس همزادپنداری داشتم،

چون عین همین مکالمات را من هر روز هفته با خودم مرور می کنم

و در پایان روز هیچ پاسخ مسلمی برایش پیدا نمی کنم


از ابتدای سال 92 تصمیم گرفتهم

چون جواب قطعی به پرسش "رفتن یا ماندن؟"  نمی توانم پیدا کنم

روند اجرایی و مقدمات کار را طی کنم

در صورتی که خروج میسر شد، در آن لحظه تصمیم بگیرم

چرا که اگر این کار نکنم، در آینده، شاید 40 سالگی به بعد

اگر شرایط نامناسب شود، خودم را سرزنش نکنم که

"آن موقع که هنوز فرصت داشتی، امتحان می کردی"


ولی همه اتفاقات 2 هفته گذشته،

انگار که لایه ای بر روی این طناب پوسیده من کشیده

و بند ناف من که در شُرُف پاره شدن بود

در حال ترمیم شدن است



واقعاً، واقعاً واقعاً، دوست ندارم این مملکت را ترک کنم

جمع دوستان، این محیط، این آب و هوا، این جمعیت، این شهر

این محیط زیست متنوع، تنوع اقوام


نکات مثبت این جامعه، علی رغم همه نکات منفی بارزش

برایم بسیار پر رنگ هستند

ولی در عین حال می ترسم

ترس از اینکه 8 سال، علی رغم همه تلاش ها دوباره به جای اول برگردیم

بعد از 22 سال درس خواندن و 8 سال کار کردن

واقعاً از دغدغه های اولیه زندگی خسته ام

ثبات نیاز دارم

و اینکه بدانم، در صورت تلاش و کوشش

می توانم آینده را برای خودم بسازم

و همه ابعاد زندگی ما در تلاطم امواج سیاسی غوطه ور نباشد

در عین حال دوست دارم در هوای پاک و شهرهای تمیز زندگی کنم

با برخورداری از حداقل امکانات زندگی مثل مسکن و بیمه و تحصیل مناسب برای خانواده ام

در ازای کار و فعالیت


واقعاً حس حسادت دارم

نسبت به کسانی که مطمئن اند که می خواهند بمانند

یا مشتاق رفتن اند


من هیچ کدام نیستم

غوطه ورم و خسته!!!!


نظرات 14 + ارسال نظر
یک لیلی شنبه 8 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:54 http://yareaftab.blogsky.com

فاتیما جانم
مدینه گفتی و کردی کبابم!
از وقتی عزم رفتن کرده ام هر ترانه ای از این دست، هر چه که بوی این خاک و غرورش را می دهد، چنان به گریه ام می اندازد که خودم باورم نمی شود. خودم را دلداری می دهم که برای مقایسۀ درست باید هر دو را ببینی و تجربه کنی. که الان جوانی و الان باید به این تردید خاتمه بدهی. اگر بگویم که این بُردها که گفتی تردید به دلم نیانداخته که "نکند نشانه باشد؟" دروغ گفته ام. اما به زور به خودم میگویم باید در مسیرت بمانی و تصمیمت را -علی رغم- همه ی این تردید ها اجرا کنی. غوطه وری سخت است. بلاتکلیفی و چه کنم چه کنم آدم را فرسایش می دهد. اما دلبستگی های اینجا هم واقعا عمیق است. برایت تصمیم درست و سریع آرزو دارم. خودت را از شک نجات بده. "یا موج وش روان شو، یا در کنار من باش"

سعی می کنم که بر تصمیم آماده سازی مقدمات استوار بمانم تا زمان تصمیم نهایی فرا رسد

خاطرات یک آتشنشان شنبه 8 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:56 http://firemanney.blogsky.com

سلام
خوبی؟
چه خبرا؟
میبینم که هنو غوطه وری

چه کنیم دیگه

خاطرات یک آتشنشان شنبه 8 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:24 http://firemanney.blogsky.com

ای لیلی گمنام
گمنام بمانی میمانی
مواظب خودت باش

باووشه ... حتماً

بهارک شنبه 8 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 13:41

متقابلاً

ققنوس یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:23 http://qoqnooos.blogfa.com/

تصمیم سختیه
هیچ وقت بهش فکر نکرده بودم تا زمانی که دخترک به دنیا اومد، حالا گاهی نگرانی از آینده دخترک باعث میشه بهش فکر کنم

خوش به حالت ..باز هم تو ازم ن وضعت بهتره .. دخترک رو زود بفرست بره ... وقتی دبیرستانی شد ..نزار بندهای اتصالش به اینجا محکم بشه، بعد از چند سال خودش می تونه تصمیم بگیره، بمونه اونجا یا برگرده ایران ..من چند نمونه موفق دیده ام

متـــــــــین یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:29 http://www.delkhoshiha.blogfa.com

هیچ جا ایرون نمیشه...باور کن...

جداً؟

آلهه یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 15:55

سلام دوست عزیز
والا من کوچیک تر از اونیم که نظر بدم، اما شرمنده نظر میدم
به نظرم آب و خاک همون آب و خاکه هرجا که باشی، باید ببینی طاقت دوری عزیزانتو داری، نداری، اونا طاقتشو دارن، ندارن..
به هر حال جفتش سخته..
!!

اختیار دارید خانم ..به کوچکی و بزرگی نیست ... اونا طاقت می آرن ..چون توی خاک خودشون هستن ولی من!!!!

ند نیک دوشنبه 10 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:33 http://blue-sky.persianblog.ir

چون اونجا برات ناشناخته هست تصوری ازش نداری. اما میتونی مثل یک تجربه جدید بهش نگاه کنی. شروع دوباره

باشه ... امیدوارم

آتوسا چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:28

عزیزم این تصمیم برای هیچکس راحت نیست. اشکی که من در این ٢-٣ سال ریختم گمان میکنم برای ١٥ سال بعدی کافی باشد. ولی دودلی و تردید جانکاه را کنار گذاشتم و تنها چیزی که انگیزه ام را نگه میدارد بچه ایست که بالاخره روزی می آید و از من میپرسد. چرا اینطور انتخاب کردی؟ تو به جای من تصمیم گرفتی چرا؟ و من باید جوابی داشته باشم جوابی که حداقل الان آن را باور داشته باشم
خیلی چیزهای سخت دیگری هم هستند ولی این چیز دیگریست. دوست عزیز من با تمام تفاوت هایی که میان خودم باورهایم و فرهنگ و باورهای موجود در کشورم احساس می کنم پیوندی که بین ماست از جنس تعلق داشتن است. ما به اینجا تعلق داریم و حق ماندن داریم. حق خواستن.. انتظار داشتن، نگران بودن و هر چیزی که بین همه ما مشترک است. حق داشتن یک حس مشترک..
ولی الان دیگر وقت این حرفها نیست. باید فرصت زندگی را دریابیم، هر جا که هستیم یا خواهیم بود حس مشترکمان را هیچ وقت از دست نمی دهیم و این خیلی مهم است.

ممنون .. پاسخت حس خوبی بهم داد

آدمک شنبه 15 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 13:55 http://Www.nightthoughts.persianblog.ir

دقیقاً یادم نمیاد ولی یادم میاد یه روزی یه جایی یه چیزی توی این مایه ها خوندم:

فقط احمق های صد در صد مطمئن هستند.

به نظرم هیچ جای دنیا ایران نمی شه. البته خوب این نظر شخصی منه. اینکه دیگران چی فکر می کنند رو نمی دونم.

وای آدمک!!!
شک داشتن خیلی سخته

ند نیک دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 00:30 http://blue-sky.persianblog.ir

لطفا شمارتو خصوصی برام بنویس

نادریان دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 18:27 http://naderian.blogsky.com

سلام
به کمکت نیاز دارم...

رها از چارچوب ها سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:13 http://peango.persianblog.ir

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش ...
بله نگارنده جان

سماء چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 17:22 http://saamaa.persianblog.ir

منم غوطه ورم اما باید غوطه ور باشم چون هنوز تا ثبات راه دارم!
البته کم کم دارم به این نتیجه میرسم که باید و حقه مسلم منه که به همه جا برم اما فقط یک جا بمیرم اونم خاک خودم باشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد