مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

دل نگرانی

 

توی خیابون ولیعصر که بالا می آی، یه سری نهال های تازه چنار میبینی که بین درخت های قدیمی کاشته اند و یه تکیه گاه چوبی هم پشتشون گذاشته اند که خم نشه .. پیش خودم فکرمی کنم ،باید چند تا شهردار تهران و شهردار منطقه شش و شهردار منطقه سه و شهردار منطقه 1 و مسئول فضای سبز مناطق و آیین نامه و دستورالعمل های شورای شهر و ... باید با هم همفکر و هم عمل باشند ....  تا واقعاً این نهال ها تبدیل بشن به نصف چیزی که این چنارهای قدیمی هستند؟ بهتر نبود همون چنار قبلی ها رو حفظ می کردند؟ 

 

خیلی می ترسم از روزی که دیگه طاق نصرت های سبز خیابون ولیعصر رو نبینم ... 

  


  

 

 

تَــرک کردنِ آدمــــها هـم آدابـی دارد ! 

اگـــــر آدابِ ماندن نمیدانید، 

حدِاَقــــــــــــــــــــل 

درست ترکـشان کنـید،  
 
تا تـــــــَـــــــــرَک برندارند...

نظرات 9 + ارسال نظر
سماء چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:46 http://saamaa.persianblog.ir

نه تهران رو دیدم و نه دلیعصر رو میشناسم و نه از چنارهایش سر در میارم ولی یه چیزی رو خیلی خوب میفهمم هرچقدر که به جدیدا بها داده بشه هیچوقت و هیچوقت و هیچوقت نصفی از قدیمیها هم نمیشن!


کسی که آداب ماندن ندونه آداب ترک هم نمیدونه!
کم باش
از کم بودنت نترس
اونی که اگه کم باشی ولت میکنه
همونه که اگه زیاد باشی حیف و میلت میکنه...

دوست دارم...

من هم دوستت دارم یه عالمه ..ایشالا می آی تهران، پیش خودم ، می برمت خیابون ولیعصر، از بالای بالاش که تجریشه پیاده روی می کنیم تا هر جایی که پاهامون قدرت داشته باشه .. یه موقع دیدی رسیدیم به میدون راه آهن .. فقط اردیبهشت بیا که هوا واسه پیاده روی عالی باشه

... بیای ها ...!!!!

باشه سعی می کنم نترسم

نازنین چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:22 http://zekipedia.net/

خیابون ولیعصر و فقط چناراش ولیعصر نگه داشته ...

موافقم .. بدون این چنارها انگار تهران هم بخشی از هویتش رو گم می کنه

ن.د.ا پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 17:44 http://bluesky1.persianblog.ir

چرا می خوان درخت قدیمی ها را نابود کنند؟

والا برنامه خاصی برای نابودیشون ندارند ولی درختان چندین ده ساله رو باید رسیدگی کرد، باید مواظبشون بود .. بعضی هاشون خشک شدند .. بعضی هاشون کج شده اند به شدت ..باید خیلی بهشون رسید ...

میله بدون پرچم شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:45

سلام
چنارهای خیابان آزادی در آن دنیا منتظر باقی چنارها هستند آخه...

واقعاً ها . آزادی هم زمانی چنارهای خیلی خوبی داشت ولی الان اصلاً انگار نه انگار ک این خیابون زمانی درخت داشته .... چقدر حیف .. حیف از همه چی ....

خاطرات یک آتش نشان شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 13:23 http://www.firemanney.blogsky.com

سلام
خوبین؟
2هفته پیش ولیعصربودم
اصلا دقت نکردم یا شاید جدیدا این تغییرات صورت گرفته.
ینی ما می بینیم که این نهال هابزرگ بشن.
راسی چرا این همه جابجایی

از چهار راه ولیعصر که بالا بیایید خیلی زیاد هستند. احتمالاً حوالی پارک وی کمتر باشند . چون درختان اونجا کمی وضع بهتری دارند ... امیدوارم ..امیدوارم که این چنارها رو ما و بچه هامون و نسل های بعد ببینیم واقعاً

مترجم دردها یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 23:04 http://fenap.blogsky.com

سلام

آبجی راستش را بخواهی،در اینکه موقعی که خوابم و بیدار می شوم و نمی فهمم چی می گویم معروف خاص و عامم،یادم نیست دقیقا دیروز چی گفتم و چون قرص خورده بودم سریع خوابیدم.ولی وقتی یادم افتاد که به من زنگ زدی و حال و احوال کردی،آی حال داد،آی حال داد.خیلی دوستت دارم آبجی امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشی.یه برنامه ای حالا یادت باشه بچینیم ببینیم بچه ها همدیگرو

بعله وواول صحبت معلوم بود که خیلی خوابی .. چون خیلی بداخلاق بودی ...

برادری دیگه .... خواهر که از برادر نمی رنجه .. چه کارت کنم؟

قرار تو بزار ... 5 شنبه این هفته من از ظهر آزادم ...

منیره دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:12 http://rishi.persianblog.ir/

سلام بر تو و چنارهای ولیعصر ...

سلام ..سلام صد تا سلام ....

یاسمن پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 23:53

،خاطرات تو را که می پرند از پرچین های خواب

: می شمرم

... ، یک ، دو ، سه ... ، هفتاد و هشت ، هفتاد و نه

. به صد نرسیده ، به هم رسیده ایم

روزها ، اما

نوای ساز ناکوکی می شود ، سکوت

، می خراشدم

و انتظار

پوست می اندازد

بزرگ می شود

تا کی ظهور کنی ، در قاب خالی پنجره ام

...

رنگ کلیشه شده ام

می دانم

و شعرهایم بوی خاطرات مانده می دهد

این همه را از تو دارم

خالق سمپوزیم های عاشقانه


yasaman 89

رنگ تو، رنگ گل یاسمن است و
شعرهایت بوی برگ تازه درخت می دهد
برای مشام من

یاسمن پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 23:55

انتخاب شعرت رو خیلی دوست داشتم.
هنوز دلم می خواد یک روز بی هیچ دغدغه ا میدون تجریش راه بیفتم و سر بخورم پایین.
هر جا دلم خواست بشنم
کافه ای رستورانی
مغازه ها رو بگردم
روی لبه جدول راه برم
مردم رو تماشا کنم
و درخت ها رو بغل کنم

درخت ها رو بغل کنم ..
من هم با خودت ببر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد