مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

مکاشفات یک لیلی گمنام

اینجا خودِ خودم هستم

کاش ...

کاش دستانت

در گره گیسوانم بند می‌شد

شاید مرا تنها نمی گذاشتی 

کاش در آسمان دلم

اوج می گرفتی

آنگاه که پر گشودی

شاید یکرنگی آسمانم نگاهت را لبریز می نمود 

کاش در اقیانوس کلمات دفترم

لنگرت را بر می کشیدی

و روان می شدی

شاید در تلاطم امواجش

شوریدگی مرا می یافتی 

کاش رودخانه وجودت

در دشت زندگیم جاری می شد

شاید از عطش و بی تابی‌های شبانه ام

اندکی کم می شد 

کاش رویای بودنت

تنها حقیقت زندگی من بود

که چون آب حیات

مرا سرمست از زندگی می نمود 

 

فاطمه

نظرات 4 + ارسال نظر
منیره جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:44 http://rishi.persianblog.ir

در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
از خدا میطلبم صحبت روشن رایی

خب خودتی دیگه هم صحبت روشن رای من

ایمان جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:22 http://istgaah.bloghaa.com

خوشابحالت که گفته هایت را دوست داری...من از تمامی ابراز احساساتم به هر گونه ای احساس بدی دارم...خیلی بده احساس آدم پرپر بشه

فکر کنم می فهمم چی میگی ولی من بیان میکنم حتی با اینکه احتمال پر پر شدنش همیشه هست

بلندترین شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:44 http://www.bolandtarin.blogsky.com

کاش.....

بیخیال .... خیلی ها لیاقت خیلی چیزا رو ندارن

نادی یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:20 http://ashkemah.blogsky.com

به نظرم واسه پدرت گفتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد